تیاتر مدرن در ایران، تاریخ
تاریخچۀ تئاتر مدرن در ایران
در زمان پادشاهی کریمخان زند سفیری از فرنگستان به ایران آمد و در خدمت آن پادشاه شرحی در تعریف تئاترهای حزنانگیز بیان کرد. خان زند تعبیری غریبه و دگرگونه، ولی آشنا با ذهنیت خود از آن کرد. به دور از گمان نیست که سفیر فرنگی از تراژدی سخن در میان آورده باشد، ولی کریمخان پس از شنیدن بیانات وی دستور داد که صحنههایی از وقایع کربلا و سرگذشت ۷۲ تن ساخته و از آن حوادث غمانگیز مذهبی نمایشهایی ترتیب داده شود. سپس آقا محمدخان قاجار در یورش خود به گرجستان و تصرف تفلیس (۱۱۷۳ش، ۱۷۳۵م) دستور داد تا بازیگران آن نواحی را گردن بزنند و پردۀ خونینی در صحنۀ تئاتر برپا کرد. آنگاه به دنبال کشته شدن الکساندر گریبایدوف، سفیر روس در ایران (۱۸۲۹م)، هیئتی ایرانی به سرپرستی خسرومیرزا، پسر عباسمیرزای ولیعهد، برای عذرخواهی رهسپار روسیۀ تزاری شد. اعضای همراه این هیئت، پس از این بنیانگذاران تئاتر فرنگی در ایران به شمار میآیند.
حیرت و شگفتزدگی ناصرالدینشاه در سفر به اروپا (۱۸۷۳م) و مواجهه شدنش با تئاتر فرنگی ـکه درسفرنامۀ او منعکس شده استـ به تمامی حکایت از این دارد که تاریخ تئاتر مدرن در ایران از این پس آغاز میشود. روزگاری که تئاتر در کشورهای اروپایی بالنده و شکوفا بود، ایرانیان در آستانۀ آشنایی با این «عالم غریب» قرار گرفتند. نخستین گامها برداشته شد؛ مدرسۀ دارالفنون دارای تماشاخانهای با گنجایش ۳۰۰ نفر شد (۱۲۶۶ش،۱۸۸۷م). میرزاآقا تبریزی، که یکی از همراهان گروه اعزامی برای پوزشخواهی از دولت تزار روس بود، نخستین نمایشنویس به زبان فارسی است که نامش بر تارک تاریخ تئاتر ایران میدرخشد. پیش از او میرزافتحعلی آخوندزاده از نخستین نمایشنگارانی است که نوشتههای او در تبریز پیش از میرزاآقا، به زبان ترکی، رواج داشته است و تأثیر این نویسندۀ ترک بر نمایشنویسان فارسیزبان در آثار و مکاتبات وی به خوبی مشهود است. نخستین نمایشنامۀ اروپایی که توجه شیفتگان تئاتر را جلب کرد، مردمگریز یا میرزانتروپ اثر مولیر بود که توسط میرزاحبیب اصفهانی به فارسی برگردانده شد (۱۲۴۷ش ۱۸۶۹م). پس از آن، کسانی همچون محمدحسنخان اعتمادالسلطنه و میرزاجعفر قراچهداغی و حاجیمحمد طاهرمیرزا و دیگران پا در میدان ترجمه گذاشتند و بدینترتیب سیاق ترجمه و ترک رسم اقتباس و «آداپته» یا خودمانی کردن آثار بیگانگان، سرمشق تئاتر مدرن در ایران شد و تا امروزه نیز همچنان با تمام توان در پهنۀ تئاتر کشور باقی است. در این هنگام نخستین «تروپهای تئاتری» یکی پس از دیگری در پارکهای «ظلالسلطان»، «امینالدوله» و «اتابک» در کار نمایش شدند.
با آغاز حکومت رضاخان (۱۳۰۴ش)، سایهای تیره و سخت بر تئاتر نوپای ایران افکنده شد. کسانی که سودای انسانی خود را در بیان تئاتری یافته بودند، با تفتیش عقاید استبدادی و «پرورش افکار» پلیس پهلوی مواجه شدند. گزمهها با لودگان نمایش همسفره میشدند؛ تنها تسمه از گردۀ آنانی میکشیدند که شیفتگان راستین تئاتر بودند. در این بین پاکانی همچون «میرسیفالدین کرمانشاهی» و «محمودآقا ظهرالدینی» پرپر شدند. آنانکه ماندند با کارزاری رودررو بودند که هرلحظه بیم هلاکشان میرفت. در فاصلۀ سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۷ش (سال شلیک نافرجام به سوی محمدرضا پهلوی) گروههای تئاتری، بهویژه هنرمندانی که با عبدالحسین نوشین همکاری داشتند، جای خود را میان مردم باز کردند. دیگر تئاتر فقط هنری برای فرهیختگان نبود و عامۀ مردم نیز به آن گرایش داشتند. از سال ۱۳۲۷ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ش کنشهای تئاتری سیر قهقرایی پیمودند. نمایشهای برانگیزنده، با بگیر و ببند برهم زده میشدند. تئاتر فردوسی تعطیل میشود؛ سالن تئاتر فرهنگ آتش میگیرد و میسوزد (۱۳۲۸ش)؛ احمد دهقان در اتاق کارش به قتل میرسد (۱۳۲۹ش)؛ نوشین به بند و زندان کشیده میشود؛ تئاتر سعدی را به آتش میزنند و به کلی میسوزد (۱۳۳۲ش).
در سال 1335ش گروه هنر ملی با بینشی دگرگونه به کوشش «عباس جوانمرد»، «علی نصیریان»، خاصه شاهین سرکیسیان و تنی چند پا میگیرد. اساتید تئاتر از خارج کشور به داخل دعوت شدند تا شیفتگان این هنر را آموزش دهند. دکتر «دیویدسون»، پروفسور «کویمبی» و دکتر «بلچر» از آن جملهاند که کلاسهای درس تئاتر تشکیل دادند. شاهین سرکیسیان از فرانسه به ایران بازگشت و گروهی از علاقمندان را گرد آورد. اسکوییها از مسکو به ایران بازگشته و بنیانگذار تئاتر «آناهیتا» شدند (۱۳۳۷ش). بدینترتیب، دهۀ 1340 با آغاز فعالیت رشتۀ نمایش در دانشکدۀ هنرهای زیبا و پیدایش گروههای متعدد تئاتری کارنامۀ تئاتر در ایران را وزین کرد و نمایشنویسانی همچون اکبر رادی، غلامحسین ساعدی، بهرام بیضایی، اسماعیل خلج، بهمن فرسی، عباس نعلبندان و... با کار و تلاش خود بر اوراق تاریخ تئاتر نشان نیکو گذاشتند.
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران (۱۳۵۷ش)، تئاتر در مسیری پر افتوخیز افتاد. اجراهای گوناگون از نویسندگان شهیری همچون گورکی، چخوف و برشت، پدیدار شدن جریانی به نام «تئاتر خیابانی» و رونق تئاترهای کارگری، جزء خیزهای این دوره از تاریخ تئاتر به شمار میآیند.
تردیدی نیست که دهههای چهل و پنجاه شمسی را باید دورۀ اوج و شکوفایی تئاتر ایران دانست.