جوزف بویز

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

جوزف بویز (۱۹۲۱- ۱۹۸۶) Joseph Beuys

جوزف بویز
Joseph Beuys
زادروز 1921
درگذشت 1986
ملیت آلمانی
تحصیلات و محل تحصیل آکادمی دوسلدورف
شغل و تخصص اصلی مجسمه‌ساز، هنرمند اجرایی
شغل و تخصص های دیگر استاد دانشگاه
آثار صندلی چربی
گروه مقاله هنر
جوایز و افتخارات  
جوزف بویز
«صندلی چربی»، اثر جوزف بویز (1964)

هنرمند آلمانی. هنرمند اجرایی[۱]، مجسمه‌ساز، چاپگر و معلم بود. پروژه‌ی هنری او عمدتاً به عنوان نوعی شورش علیه تلقی معمول از هنر توصیف می‌شود. جمله‌ی معروفش با این مضمون که «هر فردی هنرمند است[۲]» با سوءبرداشت‌های بسیار همراه شده است. منظور بویز از چنین تعبیری البته این نیست که همه می‌توانند نقاش یا عکاس و ... باشند؛ او تبلور هنر را قبل از هر چیز در شخصیت فرد می‌دید و بنا بر همین نگاه، معتقد بود هر کسی می‌تواند هنرمند (خلاق) باشد.

در کودکی به علوم طبیعی بسیار علاقه داشت. علاقه‌ای که بعدها در آثارش نیز بروز یافت. بعد از اتمام دبیرستان، به ارتش پیوست تا در خلال جنگ جهانی دوم، آلمان را همراهی کند. در سال 1943 هواپیمای او در منطقه‌ی کریمه[۳] سقوط کرد. به گفته‌ی بویز، اقوام کوچ‌نشین تاتار او را که در برف مدفون شده بود پیدا کردند، بعد به چادرشان بردند و به مدت یک هفته با گذاشتن چربی حیوانی بر روی زخم‌هایش و همچنین پیچیدن نمد به دور بدنش، او را گرم نگه داشتند و جراحت‌های عمیقش را التیام بخشیدند. این تجربه تأثیر عمیقی بر بویز گذاشت و نمود آن در استفاده از نمد و چربی در ساخت مجسمه‌هایش مشهود است. البته بعضی مورخان تمام این ماجرا را ساخته‌ی ذهن بویز می‌دانند و مدعی هستند که بویز بعد از سانحه هوشیار بوده و با کمک کماندوهای جستجوگر آلمانی نجات پیدا کرده است و علاوه بر این، در آن منطقه اثری از کوچ‌نشینان تاتار وجود نداشته است.

بعد از اتمام جنگ، بویز در آکادمی دوسلدورف[۴] مشغول به تحصیل هنر شد و بعد از آموزش زیر نظر چند استاد مختلف، در سال 1953 فارغ‌التحصیل شد. در این دهه، بویز با مشکلات مالی شدید و همچنین، آسیب‌های روانی ناشی از جنگ مواجه بود. علاوه بر طراحی بر روی کاغذ، استفاده از مواد نامعمول برای ساخت مجسمه را در همین دوران شروع کرد. در دهه‌ی 1960 از چربی به عنوان ماده‌ای اساسی در مجسمه‌هایش بهره برد. برای مثال مجسمه‌ی مشهور صندلی چربی[۵]، بعضی از اصول فکری او درباره‌ی مجسمه را به نمایش می‌‌گذارد. از دید بویز مجسمه تعریفی سخت و صلب ندارد و بیشتر از هر چیز، یک پروسه است. او حتی از این هم فراتر رفت و مدعی شد که مجسمه در درجه‌ی اول رسانه‌ای شنیداری بوده است و بر این مبنا، توضیح داد که از نظر او جریان شناور آب و صدای موزون آن، یک مجسمه است. بر همین مبنا، بویز تجربه‌های غیرمعمول خود با نمد را نوعی جریان انرژی‌بخش توصیف می‌کرد و آن‌ها را به مثابه نوعی درمان می‌دید و حتی آن‌ها را قرص هنر می‌نامید.

تأکید بر گسترش مفهوم هنر نزد بویز، بیش از هر چیز نتیجه‌ای بود از عضویت او در گروه فلوکسوس[۶]. اعضای این گروه بر آن بودند که مرز میان هنر و زندگی را از بین ببرند.  در نمایشگاهی که این گروه در سال 1964 برگزار کردند، یکی از بازدیدکنندگان خشمگین به وسط صحنه آمد و با مشت به صورت بویز کوبید. بویز به جای تلاش برای متوقف کردن خونی که از صورتش جاری شده بود، صلیبی چوبی را در دست چپش گرفت و با دست راستش به مردم سلام داد. از این حرکت جنجالی عکاسی شد و به طور کلی، این اتفاق موجب شد تا بویز نزد گروه وسیع‌تری از مردم شناخته شود، نزد برخی به شکلی مثبت و نزد گروهی دیگر به شکلی کاملاً منفی.

نظرات داوینچی، گوته ورودولف اشتاینر نقشی مهم در شکل‌گیری دریافت بویز از هنر داشتند. به ویژه اشتاینر که نظراتش درباره‌ی سیاست، اقتصاد و آزادی، بویز را مجذوب کرده بود. اشتاینر در جریان یک سخنرانی برای کارگرها، زنبورها را حیواناتی مقدس معرفی کرده بود، چرا که با نحوه‌ی زندگی خود آن‌چه را در در زندگی بشر جریان دارد خلاصه می‌کنند. بعد از این، بویز در آثار متعددی از زنبور به عنوان نمادی از جریان انرژی استفاده کرد و همچنین به حیوانات دیگری مانند گوزن، گوسفند، قو و خرگوش صحرایی اشاره کرد. علاوه بر این، نجات بویز توسط اقوام تاتار، او را به فرهنگ شمنیسم علاقه‌مند کرد و این حیطه تبدیل به یکی از مهم‌ترین موضوعات مورد تأکید در هنر بویز شد.

بویز از سال 1961 به تدریس در آکادمی هنر دوسلدورف مشغول شد. او بین دانشجویان بسیار محبوب بود اما حرکات و اعتراض‌هایش علیه گزینش محدود دانشگاه، موسسه را دچار بحران‌هایی جدی کرد. او در مورد خود گفته است: «هر جا من هستم، آکادمی هم آن‌جاست.» این جمله‌ی خودستایانه البته بهره‌ای از حقیقت داشت چون او استادی بسیار پرانرژی و الهام‌بخش بود و این ویژگی را بخشی از تلقی فکری خود نسبت به هنرمند می‌دانست. بویز در نهایت از آکادمی اخراج شد و این اتفاق اگرچه ضربه‌ی سختی به او وارد کرد، در عین حال فرصت بیشتری برای تمرکز بر پروژه‌ی شخصی در اختیارش قرار داد.

در مجموع ایده‌ی گسترش مفهوم هنرمند در رأس موضوعات مورد تأکید بویز قرار داشت و فعالیت‌های او در عرصه‌ی آموزش هنر به دانشجویان و همین‌طور سخنرانی‌های پرشور و آثار هنری جنجال‌برانگیزش، همگی با این انگیزه‌ی اولیه معنا می‌شوند. بویز در سال 1986 در دوسلدورف ایست قلبی کرد و درگذشت.

 

منابع:

  • The Oxford Dictionary of Art, Second Edition, 1997
  • The Dictionary of Art, edited by Jane Turner, Oxford University Press, 1996

 


 

  1. Performance Artist
  2. Jeder Mensch ist ein Künstler
  3. Crimean Front
  4. Staatliche Kunstakademie Dusseldorf
  5. fat chair
  6. Fluxus