رئالیسم (ادبیات): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
به طور کلی اصول واقعگرایی عبارت است از تحلیل اجتماعی، مطالعه و تجسم زندگی انسان در جامعه، مطالعه و تجسم روابط اجتماعی، روابط میان فرد و جامعه و نیز سازمان خود جامعه. نویسندۀ واقعگرا باید در مورد جامعه و سرشت حوادث و رویدادهای آن و آنچه میخواهد توصیف کند، مطالعه و شناخت کافی داشته باشد تا بتواند به تحليل اجتماعی محیطی که شخصیتهای خود را در آن عرضه میکند، بپردازد و از طرف دیگر بتواند دنیای درونی قهرمانهای داستانها و مجموعۀ ویژگیهای فردی آنها را که محصول اوضاع و احوال محیط و جامعه هستند، بازسازی کند. حاصل این کار، ساختن و عرضۀ شخصیتهایی است که نمونه و نوع انسانهایی هستند که در آن اوضاع و احوال میتوانند به وجود آیند. به این معنی که هرشخصیت، صاحب مجموعهای از ویژگیهایی است که محیط برای او تعیین کرده است و از طريق او و مطالعۀ زندگی او میتوان متقابلاً به ویژگیهای محیط نیز آگاهی یافت. از نظر بالزاک که از اولین بنیانگذاران این مكتب محسوب میشود، همانطور که گیاهان و جانوران در آبوهواهای گوناگون مشخصات جداگانهای مییابند، بشر نیز تحت تأثیر محیطی که در آن زندگی میکند، خصایص و شخصیتهای تازهای مییابد. بالزاک و دیگر نویسندگان واقعگرا با ساختن شخصیتهایی که هرکدام نمونۀ گروه خود بودند و به اصطلاح ادبی، نوع یا تیپ<ref>type</ref> نامیده میشوند، خصوصیات عمومی و مشترک افراد بشر را ارائه دادند. نویسندۀ واقعگرا بیهوده و بیهدف به توصیف محیط اجتماعی و طبیعی داستان خود نمیپردازد. از نظر او محیط عاملی است که علت و ماهیت حوادث را تعیین میکند و نشان میدهد که در چه فضا و تحت چه اوضاع و احوالی، حوادث اتفاق میافتد و شخصیت قهرمان داستان، بر اثر چه حوادث و چه روابطی شکل میگیرد و دست به عمل میزند. به این ترتیب هر حادثه یا پدیدهای با توجه به حوادث و پدیدههای مرتبط با آن بررسی میشود. آنچه نویسندۀ واقعگرا برای شرح و توصیف انتخاب میکند، مسائل مورد ابتلای جامعه و رنجها و شادیهای اکثریت مردم است و تجربیات شخصی او نیز وقتی در اثر او ظاهر می شوند که بیارتباط با حوادث و مسائل عمومی جامعه نیست. نویسندۀ واقعگرا، آنچنان که در مکتب [[کلاسی سیسم|کلاسیسیسم]] معمول است، انسان را بدون تأثیرپذیری از محیط و به طور طبیعی، دارای فضیلتها با معایبی از قبیل صداقت و شجاعت یا خشونت و ترس نمیداند و کارش تنها نسخهبرداری صرف از طبیعت و واقعیت نیست و نیز همانند نویسندگان و شاعران رمانتیسم به بیگانگی انسان از عالم خارج اعتقاد ندارد و دنیای درونی انسان را تنها واقعیت موجود به حساب نمیآورد؛ با اینهمه مکتب واقعگرایی در برخی از خصوصیات از این دو مکتب تأثیر پذیرفته است: راه یافتن به دنیای احساسات قهرمانان و نیز توجه به تضادهای درون جامعۀ اشرافی، نخست در بعضی از آثار پیروان رمانتیسم مورد توجه قـرار گرفت و هرچند این توجه با شتاب و بدون تأملی برای کشف و جستوجوی عوامل بیرونی بود، اما پیشدرآمدی برای آثار واقعگرایانه به شمار میرفت. همچنانکه توجه به اصل گریز از بیان حوادث نادر و موارد استثنایی و نیز توجه به خصوصیات کلی بشری، یعنی آنچه تیپسازی نامیده میشود، از اصول مکتب کلاسیسیسم به حساب میآید. | به طور کلی اصول واقعگرایی عبارت است از تحلیل اجتماعی، مطالعه و تجسم زندگی انسان در جامعه، مطالعه و تجسم روابط اجتماعی، روابط میان فرد و جامعه و نیز سازمان خود جامعه. نویسندۀ واقعگرا باید در مورد جامعه و سرشت حوادث و رویدادهای آن و آنچه میخواهد توصیف کند، مطالعه و شناخت کافی داشته باشد تا بتواند به تحليل اجتماعی محیطی که شخصیتهای خود را در آن عرضه میکند، بپردازد و از طرف دیگر بتواند دنیای درونی قهرمانهای داستانها و مجموعۀ ویژگیهای فردی آنها را که محصول اوضاع و احوال محیط و جامعه هستند، بازسازی کند. حاصل این کار، ساختن و عرضۀ شخصیتهایی است که نمونه و نوع انسانهایی هستند که در آن اوضاع و احوال میتوانند به وجود آیند. به این معنی که هرشخصیت، صاحب مجموعهای از ویژگیهایی است که محیط برای او تعیین کرده است و از طريق او و مطالعۀ زندگی او میتوان متقابلاً به ویژگیهای محیط نیز آگاهی یافت. از نظر بالزاک که از اولین بنیانگذاران این مكتب محسوب میشود، همانطور که گیاهان و جانوران در آبوهواهای گوناگون مشخصات جداگانهای مییابند، بشر نیز تحت تأثیر محیطی که در آن زندگی میکند، خصایص و شخصیتهای تازهای مییابد. بالزاک و دیگر نویسندگان واقعگرا با ساختن شخصیتهایی که هرکدام نمونۀ گروه خود بودند و به اصطلاح ادبی، نوع یا تیپ<ref>type</ref> نامیده میشوند، خصوصیات عمومی و مشترک افراد بشر را ارائه دادند. نویسندۀ واقعگرا بیهوده و بیهدف به توصیف محیط اجتماعی و طبیعی داستان خود نمیپردازد. از نظر او محیط عاملی است که علت و ماهیت حوادث را تعیین میکند و نشان میدهد که در چه فضا و تحت چه اوضاع و احوالی، حوادث اتفاق میافتد و شخصیت قهرمان داستان، بر اثر چه حوادث و چه روابطی شکل میگیرد و دست به عمل میزند. به این ترتیب هر حادثه یا پدیدهای با توجه به حوادث و پدیدههای مرتبط با آن بررسی میشود. آنچه نویسندۀ واقعگرا برای شرح و توصیف انتخاب میکند، مسائل مورد ابتلای جامعه و رنجها و شادیهای اکثریت مردم است و تجربیات شخصی او نیز وقتی در اثر او ظاهر می شوند که بیارتباط با حوادث و مسائل عمومی جامعه نیست. نویسندۀ واقعگرا، آنچنان که در مکتب [[کلاسی سیسم|کلاسیسیسم]] معمول است، انسان را بدون تأثیرپذیری از محیط و به طور طبیعی، دارای فضیلتها با معایبی از قبیل صداقت و شجاعت یا خشونت و ترس نمیداند و کارش تنها نسخهبرداری صرف از طبیعت و واقعیت نیست و نیز همانند نویسندگان و شاعران رمانتیسم به بیگانگی انسان از عالم خارج اعتقاد ندارد و دنیای درونی انسان را تنها واقعیت موجود به حساب نمیآورد؛ با اینهمه مکتب واقعگرایی در برخی از خصوصیات از این دو مکتب تأثیر پذیرفته است: راه یافتن به دنیای احساسات قهرمانان و نیز توجه به تضادهای درون جامعۀ اشرافی، نخست در بعضی از آثار پیروان رمانتیسم مورد توجه قـرار گرفت و هرچند این توجه با شتاب و بدون تأملی برای کشف و جستوجوی عوامل بیرونی بود، اما پیشدرآمدی برای آثار واقعگرایانه به شمار میرفت. همچنانکه توجه به اصل گریز از بیان حوادث نادر و موارد استثنایی و نیز توجه به خصوصیات کلی بشری، یعنی آنچه تیپسازی نامیده میشود، از اصول مکتب کلاسیسیسم به حساب میآید. | ||
معمولاً در هر مکتب، یکی از انواع ادبی امکان رشد بیشتری مییابد و هر مكتب، كموبيش اختصاص به یک نوع خاص دارد. همچنانکه رمانتیسم بیشتر مكتب شعر به شمار میرود، واقع گرایی نیز خاص داستان کوتاه و رمان است و شعر در این مکتب، چندان رشدی نداشته است و حتی بعضی از نویسندگان واقعگرای اولیه، شعر را به کلی مطرود و مردود میدانستند. به همین جهت، در طول دوران طولانی این مکتب شاعران بزرگی که بتوان آنها را مشخصاً شاعران واقعگرا نامید، به وجود نیامدند. | |||
---- | ---- | ||