تعریف (منطق)

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

تَعْریف (منطق)
(در لغت، به معنی شناساندن و معرفی‌کردن) در اصطلاح منطق، برشماردن ویژگی‌ها و صفات گوناگون چیزها به منظور جداکردن و شناساندن آن‌ها به دیگران. فی‌المثل، وقتی ویژگی‌های شکلی را که بدان مستطیل ‌گویند چنین برمی‌شماریم که «چهارضلعی که اضلاع آن دوبه‌دو مساوی وموازی و عمود بر یکدیگرند» مستطیل را تعریف کرده‌ایم. از تعریف به معرِّف و قول شارح، و از آنچه مورد تعریف قرار می‌گیرد به معرَّف تعبیر می‌کنند. ویژگی‌های چیزی که در تعریف آن مورد استفاده قرار می‌گیرند، شامل ویژگی‌های اصلی یا ذاتی و ویژگی‌های فرعی یا عَرَضی است. این ویژگی‌ها یا اختصاصی‌اند، یعنی ویژۀ یک نوع‌اند که از آن‌ها در حوزۀ ذاتیات به فصل و در حوزۀ عرضیات به عَرَض خاص (خاصه) تعبیر می‌شود، مانند نطق (فصل) و خنده (عرض خاص) نسبت به نوع انسان، یا اشتراکی‌اند یعنی بین چند نوع مختلف مشترک‌اند. این‌ویژگی‌ها در حوزۀ ذاتیات، جنس و در حوزۀ عرضیات، عرض عام نامیده می‌شود، مثل حیوان (جنس) و راه رفتن (عرض عام) نسبت به نوع انسان (← کلیات خَمس). اقسام تعریف بالغ بر شش قسم است: ۱. حدّتام= جنس قریب+ فصل قریب، مثل حیوان ناطق در تعریف انسان؛ ۲. حد ناقص= جنس بعید+فصل قریب، مثل جسم نامی ناطق در تعریف انسان (← حد_(منطق))؛ ۳. رسم تام= جنس قریب+ عرض خاص، مثل حیوان کاتب در تعریف انسان؛ ۴. رسم ناقص= جنس بعید+ عرض خاص، مثل جسم نامی کاتب در تعریف انسان. تعریف به‌ عرض‌ خاص نیز رسم ناقص به‌شمار می‌آید، مثل تعریف انسان به کاتب؛ ۵. خاصۀ مرکبه، تعریفی است فراهم‌آمده از مجموع چند صفت عرضی، مثال رایج «طائر ولود» (پرندۀ زاینده) است در تعریف خفاش؛ ۶. شرح‌الاسم که عبارت است از معنی‌کردن لغت، چنان‌که در فرهنگ‌های لغت مشاهده می‌شود. تعریف باید دارای این شرایط باشد: ۱. واژه‌های به‌ کار رفته در تعریف باید روشن و صریح باشند؛ ۲. معرِّف باید از معرَّف، اَجلی (روشن‌تر و مفهوم‌تر) باشد؛ ۳. باید بین معرِّف و مُعرَّف از میان نسب اربعه، نسبت تساوی برقرار باشد.