عقل

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

عقل
از اصطلاحاتِ کلیدی فلسفه و کلام که دو معنی اساسی از آن مراد شده و بین آن دو معمولاً خلط می‌شود: ۱.به‌معنی جوهر بسیط مجرد. فلاسفۀ ارسطویی برای توجیه حصول کثرت از واحد بسیط (که همان ذات باری‌تعالی است) قائل به «عقول ده‌گانه/عَشَره» بودند. براساس این نظریه که با برخی از منابع روایی اسلامی سازگار است، عقل اول از واجب‌الوجود، صادر می‌شود، و به ترتیب از او عقل دوم ایجاد می‌شود، تا این‌که سلسله به عقل دهم برسد. در این مقام پاره‌ای از مَشّائیان، همچون فارابی، با قبول نظریۀ واهِب‌الصُوَر در معرفت‌شناسی، عقل دهم را «عقل فعّال» می‌دانند و متشرعان آن را همان جبرئیل مراد می‌کنند. از این سلسله عقول که برحسب نظام عِلّی و معلولی صادر می‌شوند، به «عقول طولیه» نیز تعبیر شده. فلاسفۀ اشراقی با ردّ نظریه عقول دَه‌گانه، به جوازِ وجود عقول هم‌رتبه یا همان عقول عَرْضی تمایل یافته‌اند. ۲. به‌معنی قوۀ «دریافت‌کنندۀ کلیات». بنابر مباحث معرفت‌شناسی، انسان دارای قوه‌ای ادراکی است که در آغاز به ترتیب، به درک محسوسات، تصور محسوسات، درک جزئیات و درک کلیات (حس، خیال، وهم و عقل) نائل می‌آید. حال، هرگاه نفسی به مقام درک کلیات رسید دارای قوۀ عاقله است. عقل در تعبیر متکلمان بر آرای محموده و مشهوری اطلاق می‌شود که مبنای احکام و قضایای کلامی است. در اصول فقه شیعه، عقل در شمار منابع چهارگانه اجتهاد و استنباط احکام شرعی است (قرآن، سنت، عقل، اجماع). در فقه شیعه، عقل در سه مورد کاربرد دارد: ملاک‌های احکام یا فلسفۀ احکام؛ ملازمات عقلیّه؛ و سيرۀ عُقلا.

عقل در فلسفه جدید. در فلسفۀ جدید، مفهوم عقل، در قالب مکتب عقل‌باوری (یا عقل‌گرایی) در آرای فلاسفه‌ای چون دکارت، لایب‌نیتس و اسپینوزا به یگانه نقطۀ اتکای هرگونه تأمل فلسفی بدل شد. به باور فلاسفۀ تجربی، چیزی در عقل نیست که از قبل در حس نبوده باشد. لایب‌نتیس در پاسخ می‌گوید البته مگر خود عقل. کانت عقل را به عقل نظری و عقل عملی تقسیم می‌کند و عقل نظری را در جایگاه معرفت‌شناسی و عقل عملی را در جایگاه اخلاق می‌نهد. در برابرِ همه نظریات عقلی، فلاسفه‌ای چون کی‌یرکگور و برگسون اصل شهود را مطرح می‌کنند. در روان‌شناسی جدید، عقل عبارت است از جنبه‌ای از ذهن که مرتبط است با فرآیندهای شناخت نظیر یادآوری، تصور، مفهوم‌پردازی، استدلال، درک و داوری. نیز← عقل‌گرایی