فردوسی طوسی، ابوالقاسم (طوس ۳۲۹ـ ۴۱۷/۴۱۱ق)

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

فردوسی طوسی، ابوالقاسم (طوس ۳۲۹ـ ۴۱۷/۴۱۱ق)

تندیس فردوسی در میدان در رم، کار استاد ابوالحسن صدیقی

(یا: حکیم فردوسی) حماسه‌سرای ایرانی. در خانواده‌ای دهقان (طبقه‌ای از مالکان و زمین‌داران که کارگزار و مأمور حکومت و نگه‌دارنده و منتقل‌کنندۀ زبان و فرهنگ ایرانی بودند) زاده شد. از حوادث زندگی و پیشامدهای عمر او اطلاع چندانی نداریم، اما چون از طبقۀ دهاقین بوده، به احتمال فراوان، به رفاه می‌زیسته و کودکی و جوانی را در تحصیل علم گذرانده است. همچنین این طبقه به‌ آداب و رسوم و سنت‌ها و داستان‌های باستانی ایران علاقه داشتند و توسط آن‌ها این آداب و سنن به آینده منتقل می‌شد. فردوسی به‌رسم آن روزگار سوارکاری و تیراندازی و شاید پاره‌ای از فنون جنگاوری را می‌دانسته است. در روزگار جوانی همسری گزیده بود و چنان‌که از سرآغاز داستان بیژن و منیژه برمی‌آید، همسرش باسواد و هنرمند بوده، چنگ می‌نواخته و زبان پهلوی می‌دانسته و از روی کتاب‌های پهلوی داستان بیژن و منیژه را برای شویش می‌خوانده است تا او آن را به نظم کشد؛ این واقعه تقریباً مصادف با قتل دقیقی شاعر است. دقیقی پیش از فردوسی سرودن حماسه را به امر نوح سامانی آغاز کرده بود. او موظف بود که شاهنامۀ منثور ابومنصوری را به نظم کشد، ولی از «خوی بد خود» به‌دست غلامش کشته شد. پس از او فردوسی بر آن شد که کار او را پی بگیرد، اما مأخذ دقیقی را نداشت تا یکی از دوستانش نسخۀ شاهنامۀ ابومنصوری را به او داد و فردوسی میان سال‌های ۳۶۵ تا ۳۷۰ق به نظمِ ‌این شاهنامۀ منثور آغاز کرد. فردوسی در نظم خود از نوشته‌های دیگران و سخن راویان نیز بهره ‌برده است. فردوسی نظم این داستان‌ها را نه به امر امیری، که به خواست خود شروع کرد. عشق او به داستان‌های حماسی و کهن ایرانی روزبه‌روز بیشتر می‌شد و حتی در مرگ پسرش از سرودن بازنایستاد. رفته‌رفته اندوخته‌اش ته کشید و به قول خود او بزرگی از طوس، که دیر نماند، او را یاری می‌رساند و پس از او حَییّ بن قتیبه و علی دیلم او را کمک می‌کردند. پس از آن‌که این دوستان او پراکنده شدند و او نیازمند و فرتوت شد و از طرفی تبلیغات شاعرپروری محمود، فردوسی را واداشت که این اثر سترگ خود را به نام محمود غزنوی کند که هم در پایان زندگی‌اش تمکن مالی یابد و هم کتابش توسط محمود غزنوی منتشر شود. نسخۀ اول شاهنامه در ۳۸۴ق به‌پایان رسیده و آوازۀ بی‌حد یافته بود. در ۴۰۰/۴۰۱ق که دومین نسخه را برای اتحاف به محمود غزنوی آماده می‌کرد، در آغاز و پایان هر دفتری ابیاتی در ستایش محمود غزنوی گنجاند، اما محمود به کتاب او وقعی ننهاد. اکثر شاهنامه‌پژوهان بر آن‌اند که چون محمود ترک بوده و سنی‌مذهب، ترک‌ستیزی و شیعه‌بودن فردوسی را برنتابیده است و از همه مهم‌تر شاهنامه حال‌و‌هوای دورۀ سامانیان را داشته که شیفتۀ فرهنگ ایرانی بوده‌اند. فردوسی را شیعه و حتی اسماعیلی دانسته‌اند. فردوسی از این برخورد محمود رنجید و او را هجو کرد و به هرات و طبرستان گریخت. در اواخر عمر در زادگاهش سرگرم بازبینی شاهنامه بوده است. چون درگذشت، پیکر او به‌سبب مخالفت معاندانش در باغ شخصی‌اش به‌خاک سپرده شد و از همان روزگار زیارتگاه دوستداران فرهنگ و زبان فارسی گردید. به قول نظامی عروضی از فردوسی تنها دختری به‌جا مانده که صلۀ محمود غزنوی را پس از مرگ پدرش با مناعت طبع نپذیرفت. پس از فردوسی شاعران بزرگ از وی به‌نیکی یاد کرده‌اند. نظامی گنجوی او را دانای طوس خوانده و انوری او را خداوند و خود را بندۀ وی شمرده است و سعدی، که ظاهراً در بوستان قصد معارضه با او داشته، بر تربت پاکش رحمت فرستاده است. فردوسی استاد بی‌همتای شعر فارسی، بزرگ‌ترین حماسه‌سرای ایران و از حماسه‌سرایان بزرگ جهان است. زبان فردوسی در بیان افکار مختلف ساده و روان و در همان حال به‌نهایت جزیل و متین است. فردوسی در جهان یک پدیدۀ استثنایی است که توانسته است طی پنجاه و چند هزار بیت زندگی فرهنگی و تاریخی یک قوم را به ‌بیان آورد. به فردوسی غیر از شاهنامه چند بیتی از قطعه و غزل و امثال آن‌ها نسبت داده‌اند و حتی قرن‌ها منظومۀ یوسف و زلیخا را از او می‌دانسته‌اند که به‌‌همت حافظ محمود شیرانی، ادیب و مورخ هندی، معلوم شد که از فردوسی نیست.