پرش به محتوا

فلسفه پول (کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


'''گزارش محتوا'''
'''گزارش محتوا'''
در بخش اول، از طریق تفکری اقتصادی در مفهوم ارزش، نظریهٔ مثبتی دربارۀ پول به دست می‌دهد. ارزش از مقولهٔ ذهنیت قضاوت و عقیده است که در تقابل با عینیت اشیاء قرار می‌گیرد. این دو مقوله مستقلند؛ ولی ارزش چون به اشیاء داده شود، آنها را به صورت متعلق‌های میل درمی‌آورد و، به این ترتیب، خود نیز در آنها عینی می‌شود. پدیدۀ تعیین‌کننده برای زندگی اقتصادی عبارت از تصدیق ارزش است و به مبادله می‌انجامد که خود، مانند تولید، به وجودآورندۀ ارزش است. مبادله مبنای زندگی اقتصادی و، بنابراین، زندگی اجتماعی است و موجد «عمل متقابل» است که در روابط میان افراد و گروه‌ها، و افراد با هم ظاهر می‌شود. از این‌جا به قصد زیمل پی می‌بریم که می‌خواهد نشان دهد که پدیده‌های اقتصادی، که اساس زندگی اجتماعی است، به‌نوبۀ خود معلول محرکات اجتماعی و روان‌شناختی است. قبل از هر چیز، آنچه فرد در مبادله به دست می‌آورد ارتباط است. آن‌گاه پول به صورت شیوۀ عملی درمی‌آید که معاوضه را حذف و مبادلات را تنظیم و تسهیل می‌کند؛ سپس، وسيلۀ ممتاز ارزش‌گذاری می‌شود که حاکم بر جهان ارزش‌هاست، در حالی که ارزش خود آن کارکردی است، نه ذاتی. پول، این وسیلۀ غیرشخصی که تعیین قیمت از روی مبنایی را ممکن می‌سازد، که بیرون از کالای مورد معامله است، ایجاد استمرار می‌کند.  
در بخش اول، از طریق تفکری اقتصادی در مفهوم ارزش، نظریهٔ مثبتی دربارۀ پول به دست می‌دهد. ارزش از مقولهٔ ذهنیت قضاوت و عقیده است که در تقابل با عینیت اشیاء قرار می‌گیرد. این دو مقوله مستقلند؛ ولی ارزش چون به اشیاء داده شود، آنها را به صورت متعلق‌های میل درمی‌آورد و، به این ترتیب، خود نیز در آنها عینی می‌شود. پدیدۀ تعیین‌کننده برای زندگی اقتصادی عبارت از تصدیق ارزش است و به مبادله می‌انجامد که خود، مانند تولید، به وجودآورندۀ ارزش است. مبادله مبنای زندگی اقتصادی و، بنابراین، زندگی اجتماعی است و موجد «عمل متقابل» است که در روابط میان افراد و گروه‌ها، و افراد با هم ظاهر می‌شود. از این‌جا به قصد زیمل پی می‌بریم که می‌خواهد نشان دهد که پدیده‌های اقتصادی، که اساس زندگی اجتماعی است، به‌نوبۀ خود معلول محرکات اجتماعی و روان‌شناختی است. قبل از هر چیز، آنچه فرد در مبادله به دست می‌آورد ارتباط است. آن‌گاه پول به صورت شیوۀ عملی درمی‌آید که معاوضه را حذف و مبادلات را تنظیم و تسهیل می‌کند؛ سپس، وسيلۀ ممتاز ارزش‌گذاری می‌شود که حاکم بر جهان ارزش‌هاست، در حالی که ارزش خود آن کارکردی است، نه ذاتی. پول، این وسیلۀ غیرشخصی که تعیین قیمت از روی مبنایی را ممکن می‌سازد، که بیرون از کالای مورد معامله است، ایجاد استمرار می‌کند.  
زیمل در بخش دوم بر این معنی تأکید می‌کند که پول در رفتارهای فرهنگی و اجتماعی گاه نقش نجات‌دهنده دارد و گاه نقش اسیرکننده. در آغـاز رهایی‌بخش است، زیرا امکان می‌دهد که رشته‌های پیوند شخصی محدود ميان دهقان و مالک گسسته شود و آزادی انتخاب بیش‌تری در تولید، که مبارزۀ انسان با خودش را به مبارزه با طبیعت تبدیل می‌کند و موجب پیشرفت‌های فنی و تکامل صنعت می‌شود، پدید آید. پول همۀ وابستگی‌ها را از بین نمی‌برد، بلکه با افزایش و تقسیم آنها به اجزای متعدد، مانند آنچه در مورد ساکنان شهرها می‌بینم، آنها را غیرشخصی و نامرئی می‌سازد. و بالاخره، ظهور دولت امروزی و تشکل نخبه‌های فرهنگی جدید و روزافزون و پیوسته رو به فردگرایی بیش‌تری را ممکن می‌سازد، ولی از سوی دیگر موجب خودخواهی حسابگرانه به زیان حساسیت و سطحی بودن روابط می‌شود و به رواج استفادۀ غیرشرافتمندانه از پول کمک می‌کند. این نوع نتیجه‌گیری‌هاست که امیل دورکیم (Emile Durkheim) را بر آن می‌دارد که تحلیل‌های زیمل را به سبب «روانشناختی بودن» آنها نکوهش کند.
زیمل در بخش دوم بر این معنی تأکید می‌کند که پول در رفتارهای فرهنگی و اجتماعی گاه نقش نجات‌دهنده دارد و گاه نقش اسیرکننده. در آغـاز رهایی‌بخش است، زیرا امکان می‌دهد که رشته‌های پیوند شخصی محدود ميان دهقان و مالک گسسته شود و آزادی انتخاب بیش‌تری در تولید، که مبارزۀ انسان با خودش را به مبارزه با طبیعت تبدیل می‌کند و موجب پیشرفت‌های فنی و تکامل صنعت می‌شود، پدید آید. پول همۀ وابستگی‌ها را از بین نمی‌برد، بلکه با افزایش و تقسیم آنها به اجزای متعدد، مانند آنچه در مورد ساکنان شهرها می‌بینم، آنها را غیرشخصی و نامرئی می‌سازد. و بالاخره، ظهور دولت امروزی و تشکل نخبه‌های فرهنگی جدید و روزافزون و پیوسته رو به فردگرایی بیش‌تری را ممکن می‌سازد، ولی از سوی دیگر موجب خودخواهی حسابگرانه به زیان حساسیت و سطحی بودن روابط می‌شود و به رواج استفادۀ غیرشرافتمندانه از پول کمک می‌کند. این نوع نتیجه‌گیری‌هاست که امیل دورکیم (Emile Durkheim) را بر آن می‌دارد که تحلیل‌های زیمل را به سبب «روانشناختی بودن» آنها نکوهش کند.
سرویراستار، ویراستار
۵۰٬۸۶۴

ویرایش