قاعده های فلسفی

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

قاعِده‌های فلسفی

قواعد هر علم مبادی اولی و ثانوی آن علم را صورت‌بندی می‌کند که در کشف مسائل آن به کار برده می‌شود. در هر علم سه رکن اساسی معتبر است: موضوع، مبادی، و مسائل. موضوع هر علم محور اصلی علم است و همۀ مسائل به‌سوی آن بازمی‌گردد. مبادی یک علم به‌منزلۀ مواد خام آن برای حلّ مسائل علم است. مسائل یک علم نیز همان مجهولات آن علم است که درصدد حلّ آن‌هاست. در این روند، هر علمی با بهره‌بردن از مبادی به حلّ پاره‌ای از مسائل نائل می‌شود که درپی آن همین مسائل خود مبادی ثانوی برای حل مسائل دیگرند. در مباحث فلسفی دو اصل اساسی به‌عنوان مبدأ تمام تفکرات شناسایی می‌شود: الف: اصل امتناع اجتماع نقیضین؛ ب: اصل این همانی یا هوهویت. با انکار این دو اصل ضربه‌ای جبران‌ناپذیر به بنیاد مباحث فلسفی وارد می‌شود. فلاسفه با بهره‌بردن از این دو اصل به‌عنوان مبادی اولیۀ تفکر به حل پاره‌ای از مسائل نائل آمده‌اند که این مسائل خود بسان بنیادهایی در اصول قواعد عقلی و استدلال‌ها به‌کار می‌رود. این بنیادها گاه به‌واسطۀ قبول همه یا اکثر فلاسفه، به‌صورت قواعد فلسفی مورد استفاده قرار می‌گیرد. قواعد زیر پاره‌ای از این بنیادهاست: ۱. قاعدۀ فرعیت: «ثبوتُ شَیءٍ لِشَیءٍ فرعُ ثبوتِ مُثبتٍ‌لَه» اگر عرض یا محمولی بخواهد به جوهر یا موضوعی نسبت داده شود، این نسبت منوط به آن است که در وهلۀ اول خود موضوع یا جوهر در جهان خارج وجود داشته باشد تا بتوان به بررسی انتساب عرض یا محمول بدان پرداخت؛ ۲. قاعدۀ الواحد: «الواحُد لایَصدُرُ عَنْهُ اِلّا الواحد»، به اتفاق فلاسفه و بیشتر متکلمان، از یک واحد بسیط جز یک معلول صادر نمی‌‌شود. از این‌رو صدور چند معلول از خداوند یا حتی عناصر بسیط ممکن نیست. درپی قبول قطعی این قاعده، ارسطو و بالتبع فلاسفۀ مشائی و فلاسفه اشراقی و عرفا جهت چگونگی استناد کثرت موجود در عالم به خداوند، بسیار کوشیده‌اند؛ ۳. قاعدۀ امکان اشرف: بنا بر آن صدور فیض از مرتبۀ عالی به دانی، به یک‌باره اتفاق نخواهد افتاد و در این بین باید وسائطی را طی کند تا به مرحلۀ دانی برسد. از این رو عالم ماده نمی‌تواند اولین صادر خداوند باشد یا حتی به‌طور مستقیم از خداوند فیض گیرد؛ ۴. قاعدۀ «بسیطُ الحقیقهِ کُلُّ الاشیاء و لَیسَ بِشیٍ منها» بنا به مفاد این قاعده امر بسیط در مرتبۀ وجودی‌اش در بردارندۀ وجود و کمالات مرتبه مادون خود است. لذا مثلاً عقل اول تمامی کمالات سایر عقول را دربر دارد یا خداوند در مرتبۀ ذات دربردارندۀ وجود و کمالات تمام اشیاء است. ملاصدرا درپی اقامۀ برهان بر این قاعده به حمل حقیقت بر رقیقت و مآلاً چگونگی ارتباط خداوند با عالم پی برد.