قزلباش

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

قِزِلباش

قِزِلباش

اصطلاحی ترکی به‌معنای لغوی کلّه سرخ یا سرخ‌سر. در دوران عثمانی موسعاً برای توصیف غُلات شیعۀ آناتولی و کردستان به‌کار می‌رفت (از اواخر قرن ۷ق/۱۳م). مشخصۀ عمومی قزلباش‌ها بستن دستار سرخ بود. برخی از محققان قزلباش‌ها را اخلاف معنوی خُرَمیّه (مُحمَّریه) می‌دانند که کلاه سرخ برسر می‌نهادند و ردای قرمز بر تن می‌کردند. بعضاً تبار معنوی اینان را نیز به مزدکیه می‌رسانند. در مفهومی خاص‌تر ترکان عثمانی طرفداران خاندان صفوی را به تحقیر اوباش قزلباش می‌خواندند. امّا صفویان خود قزلباش را عنوانی افتخارآمیز تلقی کردند. این اصطلاح را از «تاج»، یعنی کلاه سرخ‌رنگ دوازده ترک شیخان خویش که نشانۀ اعتقاد به دوازده امام شیعیان بود، برگرفتند. عنوان قزلباش نخست بر طوایف ترکمان‌ حامی صفویه اطلاق می‌شد، امّا بعدها بر عشایر دیگر پشتیبان صفویان ازجمله تالش‌ها، کردها و لرها نیز تعمیم داده شد. با رسیدن صفویه به قدرت، رابطۀ پیر ـ مرید از عرصۀ مذهبی به صحنۀ سیاسی آمد و پادشاه عنوان «مرشد کامل» را نیز حفظ کرد. قزلباش‌ها تمامی مناصب مهم نظامی و حکومتی را دراختیار گرفتند. وکیل (معادل وزیر اعظم) امیرالامراء و قورچی‌باشی را همیشه از میان ایشان بر می‌گزیدند و حکومت ولایات نیز به‌عنوان تیول به امیران قزلباش سپرده می‌شد. به خدمت گرفتن «غلامان» چرکس و گرجی در جرگۀ سربازان از عهد شاه‌طهماسب تا شاه‌عباس اول تدریجاً از قدرت و اهمیت قزلباش‌ها کاست و سرانجام به ضعف سپاهیان صفوی انجامید. ینی‌چری‌های عثمانی در دنیای اسلام فقط قزلباش‌ها را به دیدۀ احترام توأم با کینه می‌نگریستند. در افغانستان یک گروه اقلیت شیعی به نام قزلباش در اطراف کابل و دره‌های حاشیۀ هزاره‌جات زندگی می‌کنند. اینان اخلاف سپاهیانی هستند که نادرشاه افشار در آن‌جا مستقر کرده بود.