ماهیت

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

ماهیَّت

(در لغت به ‌معنی چیستی) در اصطلاح فلسفه دو کاربرد اصلی دارد: ۱. به‌‌معنای خاص. واژۀ ماهیت به قولی برگرفته از «مائیت» و به روایتی از «ماهویت» است که در هر دو تقدیر، نشان‌دهندۀ حقیقت شیء است و پاسخ از «مای حقیقیه» یا پرسش از حقیقت شیء است؛ چنان که بپرسند: «انسان چیست؟» پاسخ آن است که: «حیوان ناطق» و حیوان ناطق، ماهیت یا چیستی انسان است. ۲. به‌معنای عام، در مقابل وجود. هر شیئی در تحلیل ذهنی به وجود و ماهیت تقسیم می‌شود و در جهان ذهن وجود آن عارض بر ماهیتش است، و چون برخی از ماهیات در خارج معدوم و ممتنع‌الوجودند اعتبار وجود در آن‌ها غیر از ماهیت است، مانند قضیۀ: «سیمرغ موجود نیست». یکی از مباحث مهم دربارۀ ماهیت به‌معنای خاص، اقسام اعتبارات آن است. هر ماهیت در اعتبار عقلانی سه گونه است: لابشرط، بشرط لا و بشرط شیء. هرگاه ماهیت به‌طور مطلق و بدون تقید به امری لحاظ شود، «لابشرط مقسمی» است و هرگاه مقید به قید اطلاق باشد، «لابشرط قسمی»؛ هرگاه ماهیت به خودی خود و جدا از دیگر ماهیات اعتبار شود، «بشرط لا» است و هرگاه در شیء خاصی لحاظ شود، ماهیت «بشرط شیء» یا «ماهیت مخلوطه» یا «ماهیت مقیده» است. مثلاً، با مسامحه‌ای عقلانی، هرگاه استخر آبی و کوزه‌‌ای که در آن آب است، لحاظ شود، ماهیت آب، اعم از آن‌که در استخر یا در کوزه است، «ماهیت لابشرط مقسمی» است؛ آب به اعتبار آن‌که غیر از حقیقت کوزه یا استخر است، «ماهیت بشرط لا»، و به این اعتبار که مقیّد به کوزه یا استخر شده، «ماهیت بشرط شیء» است. معمولاً سه اصطلاح ماهیت و ذات و حقیقت به یک معنا به‌کار می‌رود اما گاه، اندک تفاوت میان ماهیت با ذات و حقیقت هست و آن چنان است که ماهیت، اعم از ذات و حقیقت است؛ زیرا ماهیت هم موجود را دربرمی‌گیرد، هم معدوم را، در حالی که ذات و حقیقت چنین نیستند و به شرط وجود خارجی بر ماهیت اطلاق می‌شوند، چنین است که می‌توان از «ماهیت عنقا» و نه از ذات و حقیقت عنقا، سخن گفت.