معما

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

مُعَمّا
در اصطلاح بدیع، پنهان‌کردن نام شخص یا چیزی در سخن که برای یافتن آن باید از محاسبات حروف ابجد یا بازی با خط و حروف یا تغییر و معکوس‌کردن کمک گرفت. در معما باید نشانه‌هایی به‌دست داد تا با توجه به آن‌ها در یافتن پاسخ کوشش کرد. این نشانه‌ها را «اصول» می‌نامند: چو نامش بپرسیدم، از ناز زود/به دامن چو برخاست بربط بسود/به تازی بدانستم آن رمز او/که نامش ز بربط بسودن چه بود که «سودن» به عربی «مسّ» و «بربط» به عربی «عود»‌ است که از مجموع این دو نام «مسعود» ساخته می‌شود. نام بت من ز غایت لطف/سیبی‌ست نهاده بر سر سرو، که مقصود از «سیبی‌ست» ۲۰×۳۰ است که ۶۰۰ در حروف ابجد معادل حرف «خ» است و اگر آن را بر سر «سرو» بگذاریم نام «خسرو» ساخته می‌شود. کاربرد معما در شعر فارسی از قرن ۵ق صورتی پیچیده گرفت، اما دورۀ‌ رواج معماسازی بین قرن‌های ۹ تا ۱۱ق است؛ چنان‌که در این دوره برخی شاعران لقب «شاعران معمایی» گرفتند و رساله‌هایی در حل معما نوشته شد ازجمله حلل‌المطرز شرف‌الدین علی یزدی، حلیةالحلل جامی. صنعت معماسازی با رواج سبک هندی در شعر فارسی رفته‌رفته از سکه افتاد و گویا ابهام‌ها و پیچیده‌گویی‌های این سبک میل شاعران را به معما کاست.