ماکیاولی، نیکولو (۱۴۶۹م ـ۱۵۲۷)

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی
(تغییرمسیر از Machiavelli, Nicolo)

ماکیاوِلّی، نیکولو (۱۴۶۹م ـ۱۵۲۷)(Machiavelli, Nicolo)

ماکياوِلّي، نيکولو
نیکولو ماکیاولی
Nicolo Machiavelli
زادروز ۱۴۶۹م
درگذشت ۱۵۲۷م
ملیت ایتالیایی
شغل و تخصص اصلی فیلسوف سیاسی
شغل و تخصص های دیگر مورخ- دولتمرد
آثار شهریار؛ گفتارها؛ هنر جنگ؛ تاریخ فلورانس
گروه مقاله تاریخ جهان

فیلسوف سیاسی، مورخ، مرد نظامی و سیاستمدار ایتالیایی. در ۱۴۹۸م نایب صدر اعظم جمهوری فلورانس شد و مسئولیت‌های متعدد اداری و دیپلماتیک را برعهده گرفت و در فاصلۀ ۱۴۹۹ تا ۱۵۰۸م بسیاری از معروف‌ترین چهره‌های سیاسی عصر خود را ملاقات کرد. در سفر به فرانسه با اهمیت نظم امور حکومت آشنا شد؛ در سفر آلمان از نقش ارتش مردمی آگاه شد و دربار پاپ، ضرورت خُدعه در سیاست را به او آموخت. پس از سرنگونی جمهوری نوپای فلورانس به‌دست خاندان مدیچی[۱] (۱۵۱۲) به زندان افتاد و شکنجه شد. در ۱۵۱۳م پس از آزادی به مِلک خانوادگی‌اش برگشت و به نوشتن و تحقیق پرداخت اما همیشه مایل بود به خدمت دولتی بازگردد. در ۱۵۲۵ مدتی کوتاه از سوی دستگاه مدیچی به خدمت فراخوانده شد. اندیشه‌های ماکیاولی در قلب دگرگونی‌های عمیق و پرآشوب رنسانس شکل گرفت. نه فقط حکومت‌های شبه‌جزیرۀ ایتالیا یعنی فلورانس، میلان، ونیز و ناپل با یکدیگر در مخاصمۀ دایمی بودند، بلکه با فرانسه، اسپانیا و امپراتوری مقدس رم نیز در کشمکشی پایان‌ناپذیر قرار داشتند که با نیرنگ، توطئه، خشونت و جنگ‌های بی‌رحمانه همراه بود. در ۱۴۹۴م، درپی نهضتی به رهبری کشیشی ریاضت‌پیشه و انقلابی به نام جیرولامو ساوونارولا[۲] در فلورانس حکومتی جمهوری تأسیس شد که اقتدار کلیسای رم را به مخاطره افکند و به مردم سرزمین‌های دیگر الهام می‌بخشید. توطئه‌های پاپ و ضربات ارتش اسپانیا این جمهوری و ارتش مردمی آن را که ماکیاولی آن را به‌عنوان نخستین ارتش مردمی سازمان یافته‌ در ایتالیا می‌دانست، به شکست کشانید و ساونارولا و بعضی از یارانش اعدام شدند. این تجربه‌ای تلخ برای ماکیاولی ۲۹ساله بود و در شکل‌گیری اندیشه‌هایش نقشی بسزا داشت و به او آموخت که پیامبران بی‌سلاح راه به جایی نمی‌برند. ماکیاولی در آن زمانۀ پرآشوب، مدافع حکومتی مرکزی و مقتدر بود که وحدت ایتالیا را در قالب دولتی ملی تحقق بخشد و آن را از کشمکش میان خاندان‌های فئودال و سلطۀ کلیسای رم رها کند. دو اثر اصلی ماکیاولی با نام شهریار[۳] و گفتارها[۴]، گرچه مضامینی مشترک دارند اما به‌گونه‌ای با معنا از دو نظام حکومتی مختلف دفاع می‌کنند. در شهریار با حکومتی روبه‌روایم که در آن شهریار یا اقلیتی از نخبگان بر توده‌هایی که حیات سیاسی فعالی ندارند، حکومت می‌کنند. ماکیاولی در این کتاب با رویکردی عمل‌گرایانه به حکمران می‌آموزد که چگونه مردم را منفعل کند و نیروی آن‌ها را در جهت منافع شخصی خویش به‌کار گیرد و چگونه از خشونت به مؤثرترین و دقیق‌ترین شیوه استفاده کند. ماکیاولی اندیشۀ سیاسی‌اش را بر اصل برابری انسان‌ها می‌نهد اما از این برابری، جنگ و ستیز دایمی و بدعهدی را به‌عنوان قانون رفتار آدمیان و حکومت‌ها نتیجه می‌گیرد و زندگی سیاسی را جلوه‌ای از جنگ دایمی برای بقا می‌داند. از همین‌رو حوزۀ سیاست را از حوزۀ اخلاق جدا می‌کند و شهریار را از رعایت قواعد اخلاقی در سیاست معاف می‌دارد. زیرا در این عرصه نه خوبان بلکه قدرتمندان و زیرکان پیروز می‌شوند. پس شهریار باید هم از روباه تقلید کند و هم از شیر وگرنه بر تخت باقی نمی‌ماند. در این پیروزی، مصالح شهریار با مصالح کشور یکی است. شهریاران باید فن جنگ را بیاموزند و پیشۀ خود کنند، چراکه جنگ حرفۀ حقیقی هر فرمانروایی است. به‌نظر می‌رسد ماکیاولی در شهریار به چزاره بورجا[۵] فرزند پاپ الکساندر ششم نظر داشته است که زندگی کشیشی را برای تأسیس حکومتی نیرومند در ایتالیا رها کرده بود. ماکیاولی در گفتارها طرفدار حکومتی جمهوری است که در آن شهروندان از نظر سیاسی فعال‌اند و مشترکاً کشور و حکومت را اداره می‌کنند. ماکیاولی برخلاف اغلب نظریه‌پردازان جمهوری در آن عصر که هوادار نظریۀ جمهوری اشرافی به سبک ونیز بودند، از نهادهای دموکراتیک‌تری همانند جمهوری روم باستان و حاکمیت شهروندان آزاد و مستقل بر امور خویش دفاع می‌کرد. او همچنین دمیدن روح میهن‌پرستی و فضایل مدنی را در شهروندان، شرط بقای جمهوری می‌دانست و برخلاف اکثر انسان‌گرایان زمان خویش که هماهنگی اجتماعی و وحدت را شرط آزادی سیاسی می‌دانستند، وجود طبقات و جناح‌های سیاسی رقیب را شرط ناگزیر آزادی اجتماعی می‌دانست و معتقد بود که مشارکت گستردۀ طبقات متضاد در مباحثات سیاسی، اسباب تقویت آزادی و اقتدار جمهوری روم بوده است. گفتارها بیان آرمان‌های ماکیاولی انسان‌گرا و شهریار بیان واقع‌گرایی اندیشمندی است که تحقق اصلی‌ترین شرط آرمان‌هایش یعنی تشکیل حکومتی نیرومند و با ثبات را در آن شرایط تاریخی، جز به‌کمک شهریاران قَدَر‌قدرت میسر نمی‌بیند. تفکیک سیاست از اخلاق موجب شده است که ماکیاولیسم به‌نادرست، معادل فرصت‌طلبی و نیرنگ در سیاست شمرده شود. ماکیاولی درپی ادامۀ نظام سیاسی خاصی نبود بلکه با رویکردی تجربه‌گرایانه و عمل‌گرایانه و تعمیم بعضی تجارب تاریخی گذشته و معاصرش، قوت‌ها و محدودیت‌های شیوه‌های مختلف حکومت و عمل سیاسی را نشان می‌داد. شماری از دیگر آثار او: هنر جنگ[۶] (۱۵۲۱)؛ تاریخ فلورانس[۷] (۱۵۳۲)؛ نمایش‌نامهماندراگولا[۸].

 


  1. Medici
  2. Girolamo Savonarola
  3. The Prince
  4. Discourses
  5. Cesare Borgia
  6. The Art of War
  7. History of Florence
  8. Mandragola