بلروفون
بِلِروفون (Bellerophon)
در اساطیر یونان، شخصیتی که قربانی تهمتی ناروا شد. او به جنگ هیولایی به نام خیمرا[۱] فرستاده شد و توانست با کمک اسب بالدار (پگاسوس)[۲]، او را بهقتل رساند. زندگی بلروفون، پس از سلسله حوادثی در تهیدستی پایان یافت. ائوریپیدس[۳] داستان زندگی او را به نمایش درآورده است. وی پسر گلوکوس[۴]، پادشاه کورنت[۵]، بود. به هنگام تولد نام هیپونوس[۶] بر وی گذاشتند که پس از کشتن بلروس[۷] به بلروفون تغییر یافت. هنگامیکه بلروفون برای پاکشدن گناه قتل بلروس از پروئتوس[۸]، پادشاه آرگوس[۹]، تقاضای مراسم تطهیر کرد، عشق آنتهآ[۱۰]، همسر پادشاه، را رد کرد؛ بهدنبال آن، آنتهآ ادعا کرد که بلروفون سعی در اغوای او داشته است. پروئتوس، بلروفون را همراه نامهای سربهمهر، که حاوی فرمان اعدام وی بود، نزد ایوبیت[۱۱]، پادشاه لوکیا[۱۲]، فرستاد؛ اما ایوبیت که نمیخواست او را به دست خود به قتل برساند، وظیفۀ بهظاهر ناممکن کشتن خیمرا را به او محول کرد.
برائت. آتنا[۱۳]، ربالنوع حکمت، دلش به حال بلروفون سوخت و افساری از طلا به او داد تا پگاسوس را مهار کند. پس از آنکه بلروفون، خیمرا را شکست داد، ایوبیت او را به جنگ آمازونها[۱۴] فرستاد و گروهی لیسیایی را نیز اعزام کرد تا در کمین بنشینند و هنگام بازگشت، او را از پا درآورند. وقتی بلروفون از تمامی مصائب جان سالم بهدر برد، ایوبیت نامۀ پروئتوس را به او نشان داد و هنگامیکه حقیقت را [از بلروفون] شنید، دختر خود، فیلونوئه[۱۵]، را به ازدواج او درآورد. دربارۀ مرگ بلروفون روایتهای گوناگونی آمده است. براساس یکی از افسانههای متأخر، وی به خود جرأت داد که با پگاسوس به المپ[۱۶]، خانۀ خدایان، جاییکه زئوس[۱۷] هم خرمگسی فرستاد که اسب او را نیش زد و درنتیجه بلروفون به زمین پرتاب شد، روی بوتۀ خاری فرود آمد، کور و لنگ شد و روزگارش را در تهیدستی و بینوایی بهپایان رساند، اما پگاسوس نزد خدایان ماند.