اکسپرسیونیسم (هنر): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۱: | خط ۱: | ||
اِکْسْپِرسیونیسم (هنر)(expressionism)<br/> | اِکْسْپِرسیونیسم (هنر)(expressionism)<br/> [[File:11426900.jpg|thumb|11426900.jpg]]سبکی در نقاشی، مجسمهسازی، و موسیقی که بیانگر عواطف درونی است؛ بهطور اخص نام جنبشی هنری که در اوایل قرن ۲۰ در اروپای شمالی و مرکزی پدید آمد. اکسپرسیونیستها به کژنمایی یا مبالغه در ظواهر طبیعی برای خلق بازتابی از جهان درونی گرایش داشتند. پردۀ ''جیغ''<ref>''Skriket/The Scream''</ref> (۱۸۹۳؛ نگارخانۀ ملی، اسلو<ref>National Gallery, Oslo | ||
</ref>) اثر ادوارد مونک<ref>Edvard Munch | </ref>) اثر ادوارد مونک<ref>Edvard Munch | ||
</ref>، نقاش نروژی، شاید پرآوازهترین اثر از این دست باشد. جیمز اِنسور<ref>James Ensor </ref>، اُسکار کوکوشکا<ref>Oskar Kokoschka </ref>، اگون شییله<ref>Egon Schiele</ref>، و خائیم سوتین<ref> Chaïm Soutine</ref> از برجستهترین هنرمندان اکسپرسیونیت، گروه پل<ref> die Brücke </ref> و گروه سوار آبی<ref>der Blaue Reiter</ref> از گروههای منتسب به این جنبش بودند. گرایش اکسپرسیونیستی در هنر آلمان پس از جنگ جهانی اول، با شدت بیشتری در آثار ماکس بکمان<ref> Max Beckmann</ref> و جورج گروس<ref> Georg Grosz </ref> آشکار شد. در موسیقی نیز استفاده از کژتابیهای ملودیک و هارمونیک برای ایجاد جلوهای بیانگرانه است که با آثار آرنولد شونبرگ<ref>Arnold Schoenberg </ref>، پاول هیندمیت<ref>Paul Hindemith</ref>، ارنست کرِنِک<ref> Ernst Krenek </ref> و دیگر موسیقیدانان پیوند دارد. اکسپرسیونیسم در یک تعریف کلی، بر هر اثر هنری دلالت دارد که در آن ذهنیت هنرمند بر عرضۀ عینی اشکال خارجی اولویت یابد. در همۀ هنرمندانی که اکسپرسیونیست خوانده میشوند، تأکید بر تجربۀ درونی مشترک است، هرچند در سبکهای فردی بسیار متنوعی تجلّی مییابد. ژولین اوگوست اِروه<ref>Julien-August Hervé </ref>، نقاش فرانسوی، در ۱۹۰۱ اصطلاح اکسپرسیونیسم را ساخت. در ۱۹۱۴ پل فختر<ref>Paul Fechter </ref>، منتقد آلمانی، در کتابش با نام ''اکسپرسیونیسموس''<ref>''Expressionismus''</ref> تمایز قائل شد بین «اکسپرسیونیسم دروننگر<ref> intensive expressionism </ref>» که براساس دنیای درونی هنرمند شکل میگیرد، و «اکسپرسیونیسم بروننگر<ref>extensive expressionism </ref>» که از تلاقی حیات درونی با واقعیت بیرونی حاصل میشود. جنبش اکسپرسیونیسم را کمابیش میتوان واکنشی دربرابر جامعۀ بورژوایی و بیشازپیش ماشینیشدۀ اروپای پیش از جنگ جهانی اول دانست؛ هنرمندان با بیان نیروهای ناشناخته یا ناخودآگاهانۀ حیات درونی، درپی براندازی نظام اجتماعی بیرونی بودند. در ۱۹۱۶ هرمان بار<ref>Hermann Bahr </ref>، نمایشنامهنویس و مقالهنویس آلمانی، در کتابش با نام ''اکسپرسیونیسموس''، زیباشناسی<ref>''aesthetics''</ref> آلمانی، بهویژه آثار گوته را خاستگاه اکسپرسیونیسم شناخت. فیلسوفان، نیچه<ref> Nietzsche </ref> و شوپنهاور<ref>Schopenhauer </ref>؛ و داستایوفسکی<ref>Dostoevsky </ref>، رماننویس روس، از نویسندگانی بودند که بر اکسپرسیونیسم آلمانی تأثیر نهادند. نقاشان ونگوگ<ref>Van Gogh</ref> و گوگن<ref>Gauguin </ref>، نیز بهویژه بهسبب بهرهگیری از رنگ برای بیان عاطفی به جای بازنمایی واقعی، از طلایهداران برجستۀ اکسپرسیونیسم بهشمار رفتهاند. روش کار آنان را مونک فراتر برد، و احساسات حاد و غالباً مشوش را با رنگهای تند بهتصویر کشید. بیان صریح نفسانیات عنانگسیخته در آثار مونک که حاصل سادهسازی فرم و احیای چاپ چوب<ref>woodcut</ref> بود، توسط هنرمندان اکسپرسیونیست جدیدتر تداوم یافت. جیمز اِنسور از دیگر اکسپرسیونیستهای پرنفوذ آغازین بود که صورتکها و اسکلتهای عجیبی با رنگهای زنده نقاشی کرد. در ۱۹۰۵ دو گروه اکسپرسیونیستی شکل گرفت. در فرانسه فووها<ref> Fauves </ref> (← [[فوویسم|فوویسم]]) گروهی متشکل از دوستانی با محوریت هانری ماتیس<ref>Henri Matisse </ref> برپا کردند، که حدود سه سال نشستهایی غیررسمی با یکدیگر داشتند. از کار نقاشان این گروه بیشتر بهسبب رنگهای غیرواقعیشان بسیار انتقاد میشد، گرچه آنان بیش از همتایان آلمانیشان در گروه پل قواعد متعارف را رعایت میکردند. گروه آلمانی پل را چهار دانشجوی معماری، ارنست لودویگ کیرشنر<ref>Ernst Ludwig Kirchner </ref>، اریش هِکِل<ref>Erich Heckel </ref>، کارل اشمیت ـ روتلوف<ref>Karl Schmidt-Rottluff</ref>، و فریتس بلایل<ref> Fritz Bleyl</ref>، در ۱۹۰۵ رسماً در درسدن<ref> Dresden</ref> تشکیل دادند. سپس ماکس پششتاین<ref> Max Pechstein</ref>، نقاش آلمانی، کونو آمیِت<ref> Cuno Amiet</ref>، نقاش سوئیسی، و آکسل گالِّن ـ کالِّلا<ref> Aksel Gallén-Kallela </ref>، نقاش فنلاندی، نیز به آنان پیوستند. در آغاز از آثار نیچه و داستایوفسکی متأثر بودند، و رفتهرفته برای بیان صریح عواطف و خلق تصاویر جنسی به الگوبرداری از هنر بدْوی<ref>primitive art </ref> پرداختند. در ۱۹۱۱ گروه پل به برلین نقلمکان کرد، و سال بعد در دومین نمایشگاه گروه سوار آبی شرکت جست. برخلاف گروه پل، گروه سوار آبی به انتزاعی نزدیکتر به «اکسپرسیونیسم دروننگر» در تعریف فختر گرایش داشتند. واسیلی کاندینسکی<ref>Vasily Kandinsky </ref> و فرانتس مارک<ref>Franz Marc </ref> رهبران آن، و نمایندۀ اوج اکسپرسیونیسم آلمانی بودند. نام آن، بهگفتۀ کاندینسکی، برگرفته از علاقۀ مارک به اسب، علاقۀ خود او به اسبسواران، و علاقۀ مشترک آنان به رنگ آبی بود. گروه آنها هرگز تشکّلی رسمی نیافت، ولی دو نمایشگاه با این نام برگزار گردید، و در ۱۹۱۲ سالنامهای بههمین نام منتشر شد. از این تریبونها برای نشاندادن تنوع بیانی هنرمندان معاصر، و یگانگی اساسی هنر مدرن و هنر بدْوی، براساس اشتراک در صراحت بیان، استفاده شد. آمیزش گرایشهای اکسپرسیونیستی و کوبیستی<ref>cubist </ref> در آثار بعضی هنرمندان، و تأثیرپذیری از تصوّف<ref>Theosophy</ref> و عرفان هندی، تحولات دیگری بودند که پیش از جنگ جهانی اول در اکسپرسیونیسم رخ دادند. فجایع جنگ، نوعی آگاهی سیاسی را در پی داشت که در آثار نقاشانی همچون ارنست بارلاخ<ref> Ernst Barlach</ref>، کِته کولویتس<ref> Käthe Kollwitz</ref>، و ماکس بِکمان، تجلّی یافت؛ تابلوی ''شب''<ref>''The Night'' </ref> (۱۹۱۸ـ۱۹۱۹) اثر بکمان نمونهای درخور ذکر است. دو اکسپرسیونیست دیگر، اوگوست ماکه<ref>August Macke</ref> و فرانتس مارک، در جنگ کشته شدند. در سالهای پس از جنگ جهانی اول، سوتین در مقام یکی از بزرگترین اکسپرسیونیستهای فرانسوی به هنرآفرینی پرداخت؛ در آلمان اکسپرسیونیسم به جنبشی پیشتاز بدل شد، ولی در ۱۹۳۳ نازیها آن را هنر فاسد<ref> Degenerate Art </ref> شناختند، و سرکوب کردند. در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، اصطلاح اکسپرسیونیستی به گروه یا جنبش خاصی اطلاق نشده، و بهطورکلی در توصیف کار هنرمندانی همچون گئورگ بازلیتس<ref>Georg Baselitz </ref>، مارک شاگال<ref>Marc Chagall </ref>، و فرانسیس بیکن<ref>Francis Bacon</ref> بهکار رفته است. ← [[تاشیسم|تاشیسم]]؛ [[اکسپرسیونیسم_انتزاعی|اکسپرسیونیسم_انتزاعی]]. | </ref>، نقاش نروژی، شاید پرآوازهترین اثر از این دست باشد. جیمز اِنسور<ref>James Ensor </ref>، اُسکار کوکوشکا<ref>Oskar Kokoschka </ref>، اگون شییله<ref>Egon Schiele</ref>، و خائیم سوتین<ref> Chaïm Soutine</ref> از برجستهترین هنرمندان اکسپرسیونیت، گروه پل<ref> die Brücke </ref> و گروه سوار آبی<ref>der Blaue Reiter</ref> از گروههای منتسب به این جنبش بودند. گرایش اکسپرسیونیستی در هنر آلمان پس از جنگ جهانی اول، با شدت بیشتری در آثار ماکس بکمان<ref> Max Beckmann</ref> و جورج گروس<ref> Georg Grosz </ref> آشکار شد. در موسیقی نیز استفاده از کژتابیهای ملودیک و هارمونیک برای ایجاد جلوهای بیانگرانه است که با آثار آرنولد شونبرگ<ref>Arnold Schoenberg </ref>، پاول هیندمیت<ref>Paul Hindemith</ref>، ارنست کرِنِک<ref> Ernst Krenek </ref> و دیگر موسیقیدانان پیوند دارد. اکسپرسیونیسم در یک تعریف کلی، بر هر اثر هنری دلالت دارد که در آن ذهنیت هنرمند بر عرضۀ عینی اشکال خارجی اولویت یابد. در همۀ هنرمندانی که اکسپرسیونیست خوانده میشوند، تأکید بر تجربۀ درونی مشترک است، هرچند در سبکهای فردی بسیار متنوعی تجلّی مییابد. ژولین اوگوست اِروه<ref>Julien-August Hervé </ref>، نقاش فرانسوی، در ۱۹۰۱ اصطلاح اکسپرسیونیسم را ساخت. در ۱۹۱۴ پل فختر<ref>Paul Fechter </ref>، منتقد آلمانی، در کتابش با نام ''اکسپرسیونیسموس''<ref>''Expressionismus''</ref> تمایز قائل شد بین «اکسپرسیونیسم دروننگر<ref> intensive expressionism </ref>» که براساس دنیای درونی هنرمند شکل میگیرد، و «اکسپرسیونیسم بروننگر<ref>extensive expressionism </ref>» که از تلاقی حیات درونی با واقعیت بیرونی حاصل میشود. جنبش اکسپرسیونیسم را کمابیش میتوان واکنشی دربرابر جامعۀ بورژوایی و بیشازپیش ماشینیشدۀ اروپای پیش از جنگ جهانی اول دانست؛ هنرمندان با بیان نیروهای ناشناخته یا ناخودآگاهانۀ حیات درونی، درپی براندازی نظام اجتماعی بیرونی بودند. در ۱۹۱۶ هرمان بار<ref>Hermann Bahr </ref>، نمایشنامهنویس و مقالهنویس آلمانی، در کتابش با نام ''اکسپرسیونیسموس''، زیباشناسی<ref>''aesthetics''</ref> آلمانی، بهویژه آثار گوته را خاستگاه اکسپرسیونیسم شناخت. فیلسوفان، نیچه<ref> Nietzsche </ref> و شوپنهاور<ref>Schopenhauer </ref>؛ و داستایوفسکی<ref>Dostoevsky </ref>، رماننویس روس، از نویسندگانی بودند که بر اکسپرسیونیسم آلمانی تأثیر نهادند. نقاشان ونگوگ<ref>Van Gogh</ref> و گوگن<ref>Gauguin </ref>، نیز بهویژه بهسبب بهرهگیری از رنگ برای بیان عاطفی به جای بازنمایی واقعی، از طلایهداران برجستۀ اکسپرسیونیسم بهشمار رفتهاند. روش کار آنان را مونک فراتر برد، و احساسات حاد و غالباً مشوش را با رنگهای تند بهتصویر کشید. بیان صریح نفسانیات عنانگسیخته در آثار مونک که حاصل سادهسازی فرم و احیای چاپ چوب<ref>woodcut</ref> بود، توسط هنرمندان اکسپرسیونیست جدیدتر تداوم یافت. جیمز اِنسور از دیگر اکسپرسیونیستهای پرنفوذ آغازین بود که صورتکها و اسکلتهای عجیبی با رنگهای زنده نقاشی کرد. در ۱۹۰۵ دو گروه اکسپرسیونیستی شکل گرفت. در فرانسه فووها<ref> Fauves </ref> (← [[فوویسم|فوویسم]]) گروهی متشکل از دوستانی با محوریت هانری ماتیس<ref>Henri Matisse </ref> برپا کردند، که حدود سه سال نشستهایی غیررسمی با یکدیگر داشتند. از کار نقاشان این گروه بیشتر بهسبب رنگهای غیرواقعیشان بسیار انتقاد میشد، گرچه آنان بیش از همتایان آلمانیشان در گروه پل قواعد متعارف را رعایت میکردند. گروه آلمانی پل را چهار دانشجوی معماری، ارنست لودویگ کیرشنر<ref>Ernst Ludwig Kirchner </ref>، اریش هِکِل<ref>Erich Heckel </ref>، کارل اشمیت ـ روتلوف<ref>Karl Schmidt-Rottluff</ref>، و فریتس بلایل<ref> Fritz Bleyl</ref>، در ۱۹۰۵ رسماً در درسدن<ref> Dresden</ref> تشکیل دادند. سپس ماکس پششتاین<ref> Max Pechstein</ref>، نقاش آلمانی، کونو آمیِت<ref> Cuno Amiet</ref>، نقاش سوئیسی، و آکسل گالِّن ـ کالِّلا<ref> Aksel Gallén-Kallela </ref>، نقاش فنلاندی، نیز به آنان پیوستند. در آغاز از آثار نیچه و داستایوفسکی متأثر بودند، و رفتهرفته برای بیان صریح عواطف و خلق تصاویر جنسی به الگوبرداری از هنر بدْوی<ref>primitive art </ref> پرداختند. در ۱۹۱۱ گروه پل به برلین نقلمکان کرد، و سال بعد در دومین نمایشگاه گروه سوار آبی شرکت جست. برخلاف گروه پل، گروه سوار آبی به انتزاعی نزدیکتر به «اکسپرسیونیسم دروننگر» در تعریف فختر گرایش داشتند. واسیلی کاندینسکی<ref>Vasily Kandinsky </ref> و فرانتس مارک<ref>Franz Marc </ref> رهبران آن، و نمایندۀ اوج اکسپرسیونیسم آلمانی بودند. نام آن، بهگفتۀ کاندینسکی، برگرفته از علاقۀ مارک به اسب، علاقۀ خود او به اسبسواران، و علاقۀ مشترک آنان به رنگ آبی بود. گروه آنها هرگز تشکّلی رسمی نیافت، ولی دو نمایشگاه با این نام برگزار گردید، و در ۱۹۱۲ سالنامهای بههمین نام منتشر شد. از این تریبونها برای نشاندادن تنوع بیانی هنرمندان معاصر، و یگانگی اساسی هنر مدرن و هنر بدْوی، براساس اشتراک در صراحت بیان، استفاده شد. آمیزش گرایشهای اکسپرسیونیستی و کوبیستی<ref>cubist </ref> در آثار بعضی هنرمندان، و تأثیرپذیری از تصوّف<ref>Theosophy</ref> و عرفان هندی، تحولات دیگری بودند که پیش از جنگ جهانی اول در اکسپرسیونیسم رخ دادند. فجایع جنگ، نوعی آگاهی سیاسی را در پی داشت که در آثار نقاشانی همچون ارنست بارلاخ<ref> Ernst Barlach</ref>، کِته کولویتس<ref> Käthe Kollwitz</ref>، و ماکس بِکمان، تجلّی یافت؛ تابلوی ''شب''<ref>''The Night'' </ref> (۱۹۱۸ـ۱۹۱۹) اثر بکمان نمونهای درخور ذکر است. دو اکسپرسیونیست دیگر، اوگوست ماکه<ref>August Macke</ref> و فرانتس مارک، در جنگ کشته شدند. در سالهای پس از جنگ جهانی اول، سوتین در مقام یکی از بزرگترین اکسپرسیونیستهای فرانسوی به هنرآفرینی پرداخت؛ در آلمان اکسپرسیونیسم به جنبشی پیشتاز بدل شد، ولی در ۱۹۳۳ نازیها آن را هنر فاسد<ref> Degenerate Art </ref> شناختند، و سرکوب کردند. در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، اصطلاح اکسپرسیونیستی به گروه یا جنبش خاصی اطلاق نشده، و بهطورکلی در توصیف کار هنرمندانی همچون گئورگ بازلیتس<ref>Georg Baselitz </ref>، مارک شاگال<ref>Marc Chagall </ref>، و فرانسیس بیکن<ref>Francis Bacon</ref> بهکار رفته است. ← [[تاشیسم|تاشیسم]]؛ [[اکسپرسیونیسم_انتزاعی|اکسپرسیونیسم_انتزاعی]]. | ||
نسخهٔ ۱۹ اکتبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۳:۵۸
اِکْسْپِرسیونیسم (هنر)(expressionism)

سبکی در نقاشی، مجسمهسازی، و موسیقی که بیانگر عواطف درونی است؛ بهطور اخص نام جنبشی هنری که در اوایل قرن ۲۰ در اروپای شمالی و مرکزی پدید آمد. اکسپرسیونیستها به کژنمایی یا مبالغه در ظواهر طبیعی برای خلق بازتابی از جهان درونی گرایش داشتند. پردۀ جیغ[۱] (۱۸۹۳؛ نگارخانۀ ملی، اسلو[۲]) اثر ادوارد مونک[۳]، نقاش نروژی، شاید پرآوازهترین اثر از این دست باشد. جیمز اِنسور[۴]، اُسکار کوکوشکا[۵]، اگون شییله[۶]، و خائیم سوتین[۷] از برجستهترین هنرمندان اکسپرسیونیت، گروه پل[۸] و گروه سوار آبی[۹] از گروههای منتسب به این جنبش بودند. گرایش اکسپرسیونیستی در هنر آلمان پس از جنگ جهانی اول، با شدت بیشتری در آثار ماکس بکمان[۱۰] و جورج گروس[۱۱] آشکار شد. در موسیقی نیز استفاده از کژتابیهای ملودیک و هارمونیک برای ایجاد جلوهای بیانگرانه است که با آثار آرنولد شونبرگ[۱۲]، پاول هیندمیت[۱۳]، ارنست کرِنِک[۱۴] و دیگر موسیقیدانان پیوند دارد. اکسپرسیونیسم در یک تعریف کلی، بر هر اثر هنری دلالت دارد که در آن ذهنیت هنرمند بر عرضۀ عینی اشکال خارجی اولویت یابد. در همۀ هنرمندانی که اکسپرسیونیست خوانده میشوند، تأکید بر تجربۀ درونی مشترک است، هرچند در سبکهای فردی بسیار متنوعی تجلّی مییابد. ژولین اوگوست اِروه[۱۵]، نقاش فرانسوی، در ۱۹۰۱ اصطلاح اکسپرسیونیسم را ساخت. در ۱۹۱۴ پل فختر[۱۶]، منتقد آلمانی، در کتابش با نام اکسپرسیونیسموس[۱۷] تمایز قائل شد بین «اکسپرسیونیسم دروننگر[۱۸]» که براساس دنیای درونی هنرمند شکل میگیرد، و «اکسپرسیونیسم بروننگر[۱۹]» که از تلاقی حیات درونی با واقعیت بیرونی حاصل میشود. جنبش اکسپرسیونیسم را کمابیش میتوان واکنشی دربرابر جامعۀ بورژوایی و بیشازپیش ماشینیشدۀ اروپای پیش از جنگ جهانی اول دانست؛ هنرمندان با بیان نیروهای ناشناخته یا ناخودآگاهانۀ حیات درونی، درپی براندازی نظام اجتماعی بیرونی بودند. در ۱۹۱۶ هرمان بار[۲۰]، نمایشنامهنویس و مقالهنویس آلمانی، در کتابش با نام اکسپرسیونیسموس، زیباشناسی[۲۱] آلمانی، بهویژه آثار گوته را خاستگاه اکسپرسیونیسم شناخت. فیلسوفان، نیچه[۲۲] و شوپنهاور[۲۳]؛ و داستایوفسکی[۲۴]، رماننویس روس، از نویسندگانی بودند که بر اکسپرسیونیسم آلمانی تأثیر نهادند. نقاشان ونگوگ[۲۵] و گوگن[۲۶]، نیز بهویژه بهسبب بهرهگیری از رنگ برای بیان عاطفی به جای بازنمایی واقعی، از طلایهداران برجستۀ اکسپرسیونیسم بهشمار رفتهاند. روش کار آنان را مونک فراتر برد، و احساسات حاد و غالباً مشوش را با رنگهای تند بهتصویر کشید. بیان صریح نفسانیات عنانگسیخته در آثار مونک که حاصل سادهسازی فرم و احیای چاپ چوب[۲۷] بود، توسط هنرمندان اکسپرسیونیست جدیدتر تداوم یافت. جیمز اِنسور از دیگر اکسپرسیونیستهای پرنفوذ آغازین بود که صورتکها و اسکلتهای عجیبی با رنگهای زنده نقاشی کرد. در ۱۹۰۵ دو گروه اکسپرسیونیستی شکل گرفت. در فرانسه فووها[۲۸] (← فوویسم) گروهی متشکل از دوستانی با محوریت هانری ماتیس[۲۹] برپا کردند، که حدود سه سال نشستهایی غیررسمی با یکدیگر داشتند. از کار نقاشان این گروه بیشتر بهسبب رنگهای غیرواقعیشان بسیار انتقاد میشد، گرچه آنان بیش از همتایان آلمانیشان در گروه پل قواعد متعارف را رعایت میکردند. گروه آلمانی پل را چهار دانشجوی معماری، ارنست لودویگ کیرشنر[۳۰]، اریش هِکِل[۳۱]، کارل اشمیت ـ روتلوف[۳۲]، و فریتس بلایل[۳۳]، در ۱۹۰۵ رسماً در درسدن[۳۴] تشکیل دادند. سپس ماکس پششتاین[۳۵]، نقاش آلمانی، کونو آمیِت[۳۶]، نقاش سوئیسی، و آکسل گالِّن ـ کالِّلا[۳۷]، نقاش فنلاندی، نیز به آنان پیوستند. در آغاز از آثار نیچه و داستایوفسکی متأثر بودند، و رفتهرفته برای بیان صریح عواطف و خلق تصاویر جنسی به الگوبرداری از هنر بدْوی[۳۸] پرداختند. در ۱۹۱۱ گروه پل به برلین نقلمکان کرد، و سال بعد در دومین نمایشگاه گروه سوار آبی شرکت جست. برخلاف گروه پل، گروه سوار آبی به انتزاعی نزدیکتر به «اکسپرسیونیسم دروننگر» در تعریف فختر گرایش داشتند. واسیلی کاندینسکی[۳۹] و فرانتس مارک[۴۰] رهبران آن، و نمایندۀ اوج اکسپرسیونیسم آلمانی بودند. نام آن، بهگفتۀ کاندینسکی، برگرفته از علاقۀ مارک به اسب، علاقۀ خود او به اسبسواران، و علاقۀ مشترک آنان به رنگ آبی بود. گروه آنها هرگز تشکّلی رسمی نیافت، ولی دو نمایشگاه با این نام برگزار گردید، و در ۱۹۱۲ سالنامهای بههمین نام منتشر شد. از این تریبونها برای نشاندادن تنوع بیانی هنرمندان معاصر، و یگانگی اساسی هنر مدرن و هنر بدْوی، براساس اشتراک در صراحت بیان، استفاده شد. آمیزش گرایشهای اکسپرسیونیستی و کوبیستی[۴۱] در آثار بعضی هنرمندان، و تأثیرپذیری از تصوّف[۴۲] و عرفان هندی، تحولات دیگری بودند که پیش از جنگ جهانی اول در اکسپرسیونیسم رخ دادند. فجایع جنگ، نوعی آگاهی سیاسی را در پی داشت که در آثار نقاشانی همچون ارنست بارلاخ[۴۳]، کِته کولویتس[۴۴]، و ماکس بِکمان، تجلّی یافت؛ تابلوی شب[۴۵] (۱۹۱۸ـ۱۹۱۹) اثر بکمان نمونهای درخور ذکر است. دو اکسپرسیونیست دیگر، اوگوست ماکه[۴۶] و فرانتس مارک، در جنگ کشته شدند. در سالهای پس از جنگ جهانی اول، سوتین در مقام یکی از بزرگترین اکسپرسیونیستهای فرانسوی به هنرآفرینی پرداخت؛ در آلمان اکسپرسیونیسم به جنبشی پیشتاز بدل شد، ولی در ۱۹۳۳ نازیها آن را هنر فاسد[۴۷] شناختند، و سرکوب کردند. در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، اصطلاح اکسپرسیونیستی به گروه یا جنبش خاصی اطلاق نشده، و بهطورکلی در توصیف کار هنرمندانی همچون گئورگ بازلیتس[۴۸]، مارک شاگال[۴۹]، و فرانسیس بیکن[۵۰] بهکار رفته است. ← تاشیسم؛ اکسپرسیونیسم_انتزاعی.
- ↑ Skriket/The Scream
- ↑ National Gallery, Oslo
- ↑ Edvard Munch
- ↑ James Ensor
- ↑ Oskar Kokoschka
- ↑ Egon Schiele
- ↑ Chaïm Soutine
- ↑ die Brücke
- ↑ der Blaue Reiter
- ↑ Max Beckmann
- ↑ Georg Grosz
- ↑ Arnold Schoenberg
- ↑ Paul Hindemith
- ↑ Ernst Krenek
- ↑ Julien-August Hervé
- ↑ Paul Fechter
- ↑ Expressionismus
- ↑ intensive expressionism
- ↑ extensive expressionism
- ↑ Hermann Bahr
- ↑ aesthetics
- ↑ Nietzsche
- ↑ Schopenhauer
- ↑ Dostoevsky
- ↑ Van Gogh
- ↑ Gauguin
- ↑ woodcut
- ↑ Fauves
- ↑ Henri Matisse
- ↑ Ernst Ludwig Kirchner
- ↑ Erich Heckel
- ↑ Karl Schmidt-Rottluff
- ↑ Fritz Bleyl
- ↑ Dresden
- ↑ Max Pechstein
- ↑ Cuno Amiet
- ↑ Aksel Gallén-Kallela
- ↑ primitive art
- ↑ Vasily Kandinsky
- ↑ Franz Marc
- ↑ cubist
- ↑ Theosophy
- ↑ Ernst Barlach
- ↑ Käthe Kollwitz
- ↑ The Night
- ↑ August Macke
- ↑ Degenerate Art
- ↑ Georg Baselitz
- ↑ Marc Chagall
- ↑ Francis Bacon