برهان فارابی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
برهان فارابی
برهان فارابی


برهان متعلق به معلم ثانی، [[فارابی، ابونصر محمد (فاراب ۲۵۷ـ دمشق ۳۳۸ق)|ابونصر فارابی]] (257-339ق) در ابطال تسلسل که در اثبات وجود خدا نیز می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد. این برهان معروف به برهان «اَسَدّ و اَخصَر» یعنی محکم‌ترین و در عین حال مختصرترین برهان، و متکی به یکی از احکام علیت و معلولیت یعنی «تقدّم ذاتی» علت بر معلول است؛ بدین مفهوم که «تا» علت وجود پیدا نکند، معلول وجود نمی‌یابد. به بیان دیگر، وجود معلول مشروط به وجود علت خویش است. حال اگر سلسله‌ای غیرمتناهی از علل و معلولات را فرض کنیم، چون همگی معلول‌اند، وجود هرکدام مشروط به وجود علت خویش است.
برهان متعلق به معلم ثانی، [[فارابی، ابونصر محمد (فاراب ۲۵۷ـ دمشق ۳۳۸ق)|ابونصر فارابی]] (257-339ق) در ابطال تسلسل که در اثبات وجود خدا نیز می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد. این برهان معروف به برهان «اَسَدّ و اَخصَر» یعنی محکم‌ترین و در عین حال مختصرترین برهان، و متکی به یکی از احکام علیت و معلولیت یعنی «تقدّم ذاتی» علت بر معلول است؛ بدین مفهوم که «تا» علت وجود پیدا نکند، معلول وجود نمی‌یابد. به بیان دیگر، وجود معلول مشروط به وجود علت خویش است. حال اگر سلسله‌ای غیرمتناهی از علل و معلولات را فرض کنیم، چون همگی معلول‌اند، وجود هرکدام مشروط به وجود دیگری است. آن دیگری نیز به نوبۀ خود مشروط به دیگری است، و جون «تا» زبانِ حال همه است، پس همه یک‌جا مشروط‌هایی هستند که شرطشان وجود ندارد. بنابراین، هیچ‌یک وجود پیدا نخواهد کرد. از طرف دیگر، عالم هستی را پُر از موجودات می‌یابیم،پس ناچار علت غیر معمول و شرط غیرمشروطی در نظام هستی هست که سبب شده است تمامی این موجودات پا در عرصۀ هستی بگذارند.

نسخهٔ ‏۸ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۲۰


برهان فارابی

برهان متعلق به معلم ثانی، ابونصر فارابی (257-339ق) در ابطال تسلسل که در اثبات وجود خدا نیز می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد. این برهان معروف به برهان «اَسَدّ و اَخصَر» یعنی محکم‌ترین و در عین حال مختصرترین برهان، و متکی به یکی از احکام علیت و معلولیت یعنی «تقدّم ذاتی» علت بر معلول است؛ بدین مفهوم که «تا» علت وجود پیدا نکند، معلول وجود نمی‌یابد. به بیان دیگر، وجود معلول مشروط به وجود علت خویش است. حال اگر سلسله‌ای غیرمتناهی از علل و معلولات را فرض کنیم، چون همگی معلول‌اند، وجود هرکدام مشروط به وجود دیگری است. آن دیگری نیز به نوبۀ خود مشروط به دیگری است، و جون «تا» زبانِ حال همه است، پس همه یک‌جا مشروط‌هایی هستند که شرطشان وجود ندارد. بنابراین، هیچ‌یک وجود پیدا نخواهد کرد. از طرف دیگر، عالم هستی را پُر از موجودات می‌یابیم،پس ناچار علت غیر معمول و شرط غیرمشروطی در نظام هستی هست که سبب شده است تمامی این موجودات پا در عرصۀ هستی بگذارند.