جبر و اختیار

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

جبر و اختیار
از مسائل مهم در کلام، فلسفه و علوم اجتماعی. از نیمه دوم قرن اول هجری با ظهور گروهی به نام قَدَریه مسئلۀ جبر و اختیار در میان مسلمانان مطرح شد و رفته رفته به مسئله‌ای مهم و بحث‌برانگیز در کلام اسلامی تبدیل شد. صورت مسئله چنین است که افعال غیر ارادی انسان (امور تکوینی) مانند محل تولد، ویژگی‌های جسمانی و ژنتیکی واضح است که از دایرۀ اختیار انسان خارج است. اما در نسبت‌دادن همۀ افعال و تصمیم‌های ارادی انسان به خودش یا به خدا اختلاف نظر وجود دارد. ریشه این اختلاف در چگونگی قدرت، علم و ارادۀ خداوند نسبت به انسان‌هاست. آیا از این مسئله که خداوند عالم، قادر و اراده‌ کنندۀ همه افعال است، می‌توان چنین نتیجه گرفت که افعال و تصمیم‌های ارادی انسان نیز منسوب به اوست؟ متکلمانی که این صفات خداوند را در افعال بندگان به‌طور مستقیم مؤثر می‌دانند و صفت خلق را برای انسان روا نمی‌دانند، در افعال ارادی انسان قائل به «جبر» شده‌اند. در مقابل، کسانی که به اراده و قدرت مؤثر انسان در ایجاد و خلق فعل عقیده دارند، در افعال ارادی او قائل به «اختیار» شده‌اند. هر دو دسته برای اثبات ادعای خود به دلایل عقلی و نقلی تمسک جسته‌اند. در تاریخ اندیشۀ اسلامی نظریۀ جبر در میان اشاعره و عموم خلفا و حاکمان اسلامی مقبولیت بیشتری یافته و از آن بهره‌برداری‌های سیاسی نیز شده است. عالمان شیعه همواره به نظریۀ «امرٌ بین‌ الامرین» یعنی چیزی میان این دو، معتقد بوده‌اند و تبیین‌های مختلف از آن ارائه کرده‌اند. قائلان به نظریه اختیار آن را امری بدیهی و بی‌نیاز از استدلال شمرده‌اند به‌گونه‌ای که هر کس می‌تواند آن را به بداهت در وجود خود دریابد. در نظر آنان، پشیمانی بر برخی اعمال، وجود تردید در فعل یا ترک بعضی افعال، شرم از کارهای زشت گذشته، مساعی تربیتی انسان، صحت وعد و وعید الهی و بالاخره احساس تفاوت بین حرکت اختیاری و حرکت از روی رعشه همگی شواهدی هستند که مویّد وجود اختیار در انسان‌اند. جبر در اصطلاح فیلسوفان به‌معنای «ضرورت» در رابطۀ علت و معلول است. بنابه نظر آن‌ها هرگاه مجموعه علل و عوامل پیدایش پدیده‌ای، محقق شود، آن پدپده (معلول) ضرورتاً محقق خواهد شد. افعال ارادی انسان نیز از این قاعده مستثنا نیست. در علوم اجتماعی نیز اصطلاح جبر و اختیار وجود دارد. جامعه‌شناسان در تحلیل اعمال انسان‌ها از تقسیم مسائل جامعه به روبنا و زیربنا سخن می‌گویند. آنگاه آن دسته از عالمان علوم اجتماعی که تبیین افعال انسان را بیشتر به چگونگی زیربناهای اجتماعی مربوط می‌دانند، به‌گونه‌ای «جبر» در افعال انسان معتقدند و آن‌ها که تغییر رفتارهای اجتماعی را بیشتر منتسب به اعمال فردی انسان می‌دانند مایل به «اختیار»‌اند. امروزه، میل غالب در روان‌شناسان اجتماعی و جامعه‌شناسان به پذیرش اختیار است.