مجاز

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

مَجاز

در لغت به‌معنی عبور، گذشتن و راه عبور و در اصطلاح ادبی، کاربرد واژه در غیر معنایی است که برای آن، وضع شده است. دو قسمت اصلی مجاز عبارت‌اند از قرینه و علاقه. قرینه یا قرینۀ صارفه، واژه‌ای است که خواننده را از دریافت معنای اصلی و حقیقی واژه بازمی‌دارد. علاقه، رابطه‌ای است که میان معنای حقیقی و مجازی وجود دارد. در مجاز، اگر علاقه یا پیوند میان معنای حقیقی و مجازی، مشابهت باشد، استعاره به‌وجود می‌آید، اما اگر علاقه غیر از مشابهت باشد، آن را مجاز مُرْسَل می‌گویند. مهم‌ترین علاقه‌ها در مجاز مرسل عبارت‌اند از: ۱. علاقه کلّ و جزء: یعنی ذکر کلّ و ارادۀ جزء مانند واژۀ «سر» در این بیت: «سپید شد چون درختِ شکوفه‌دار سرم/ وزین درخت همین میوۀ غم است بَرَم» که در این‌جا «موهای سر» منظور است. ۲. علاقۀ حال و محل: ذکر حال و ارادۀ محل مثال: واژۀ جهان در این مصرع: جهان یک‌سره دل نهاده بر این داستان یعنی «جهانیان و اهل جهان». ۳. علاقۀ ماکان: یعنی نامیدن چیزی به نام آنچه درگذشته بوده است مانند «خاک» به جای «انسان» در این بیت: آفرین جان آفرین پاک را / آن‌که جان بخشید و ایمان خاک را. ۴. علاقۀ ملازمت: مانند به کاربردن «شمع» به جای «نورِ شمع». ۵. علاقۀ آلیّت: یعنی کاربرد وسیلۀ انجام عملی به جای خودِ آن مثال «او قلم خوبی دارد» یعنی «نویسندگی او خوب است». برخی دیگر از انواع علاقه‌ها عبارت‌اند از علاقۀ جزء و کلّ، علاقۀ مایکون.