مقنع

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

مُقَنَّع‌ ( ـ۱۶۱ق)

هاشم‌ کازکی‌ مروزی‌ بلخی‌، معروف‌ به‌ المقنع، مدعی نبوت و مبارز ملی ایرانی. از یک‌ چشم‌ کور بود و چون‌ بسیار زشت‌سیما می‌نمود، سر و روی‌ خود را می‌پوشاند و از همین‌ روی‌ به‌ المقنع‌ (= نقابدار) شهرت‌ داشت‌. نخست از سران سپاه ابومسلم بود و پس از مرگ او دعوی پیامبری کرد و مدعی شد به‌صورت‌ آدم‌، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد(ص) و ابومسلم درآمده است. در امور اجتماعی پیرو مزدک بود و به اشتراک اموال اعتقاد داشت. امیر خراسان‌ نگهبانانی‌ بر کرانه‌ جیحون‌ گمارده‌ بود تا از گذر مقنع‌ به‌ آن‌ سوی‌ جیحون‌ جلوگیری‌ کنند، اما او با همراهانش‌ توانست‌ از جیحون‌ گذشته‌ و به‌ کش‌ برود.‌ بی‌درنگ‌ مردم، به‌ویژه کشاورزان، به‌ او پیوستند. در این‌جا بر کوه‌ سام‌ دژی‌ بود بسیار استوار. به‌ دستور مقنع‌ بنایی‌ را بر آن‌ افزودند. پیروان او که سپیدجامگان‌ نامیده می‌شدند چنان‌ افزایش‌ گرفتند که‌ مهدی‌، خلیفۀ‌ عباسی‌، وزیر خود جبرئیل‌ بن‌ یحیی‌ را برای‌ مقابله‌ با المقنع‌ روانه‌ بخارا کرد. جبرئیل‌ و حسین‌ بن‌ معاذ امیر بخارا چهار ماه‌ با سپیدجامگان‌ جنگیدند و سرانجام‌ به دژ یورش بردند و آن‌ را به‌ آتش‌ کشیدند. یاران‌ مقنع‌ بر در دژ گرد آمدند و با لابه‌ خواستار دیدار او شدند. او پیغام‌ داد که‌ هرکه‌ او را بیند تاب‌ نیاورد و در دم‌ می‌میرد. سرانجام‌ روز خاصی‌ را تعیین‌ کرد و دستور داد صد تن از زنانی که‌ در دژ ‌بودند، گرد هم‌ آیند. هر یک‌ با آینه‌ای‌ در دست‌ بر پشت‌ بام‌ دژ شوند و به‌ هنگام‌ برآمدن‌ خورشید و تابیدن‌ نور آن‌ بر زمین‌، آینه‌ها را به‌گونه‌ای‌ در دست‌ بگیرند که‌ پیرامون‌ آن نور باران شود. مردم پنداشتند که این نور از صورت مقنع منعکس می‌شود، از این‌رو بر ایمانشان افزود. سرانجام‌ پس از مدت‌ها محاصره امیر هرات‌ کار را بر مقنع تنگ‌ کرد و لشکریان‌ او پراکنده‌ شدند. او به همۀ زنان درون دژ زهر داد تا به‌دست دشمن نیفتند، سپس دستور داد سه روز، تنوری را روشن کنند، روز سوم به نزدیک‌ آن‌ تنور رفت‌ و جامه‌ بیرون‌ آورد و خویشتن‌ را در تنور انداخت. گویند دودی‌ برآمد و او ناپدید شد.