اخلاق شناسی

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

اخلاق‌شناسی (ethics)
(‌یا: فلسفۀ اخلاق) شاخه‌ای از فلسفه، با هدف مطالعه رفتار و منش آدمی و بررسی نظام‌مند اصول و روش‌هایی برای تمیز صواب و ناصواب و حُسن و قُبح. اخلاق با سایر رشته‌های فلسفه نظیر مابعدالطبیعه[۱] و شناخت‌شناسی[۲] پیوند دارد. این پیوند را مثلاً در این پرسش می‌توان دید که آیا هیچ تمایز «واقعی» میان حسن و قبح وجود دارد و اگر وجود دارد، آیا این تمایز شناختنی است؟ تجارب و عللی که به پژوهش‌های اخلاقی منجر شده‌اند عبارت‌اند از تعارض عقاید در باب اعمالی که انجام‌شان واجب دانسته می‌شود؛ پیامد‌های گاه دردناک عملی که قبلاً کاملاً پذیرفتنی شمرده می‌شد و آگاهی از تفاوت هنجارها و رسوم در جوامع مختلف. این عوامل نه فقط به طرح پرسش‌هایی در اخلاق عملی[۳] می‌انجامد (من چه عملی باید انجام دهم؟ آیا این نظام رفتاری عادلانه است؟)، بلکه به پرسش‌هایی در اخلاق نظری[۴] نیز دامن می‌زند (آیا هریک از این هنجارها واقعاً صحیح است یا همۀ آن‌ها دلبخواهی‌اند). چنین تجاربی منشأ اصلی شکاکیت اخلاقی[۵] نیز به‌شمار می‌روند، به‌خصوص که داوری‌های اخلاقی با مشاهده آزمودنی نیستند، زیرا صحت یک عمل مابه‌ازایی در تجربه ندارد. از این‌رو این پرسش‌ها و بسیاری پرسش‌های دیگر مطرح شده‌اند: معنای صواب یا خوب‌بودن چیست؟ چه عاملی موجب صحت اعمال صحیح می‌شود؟ منازعات پیرامون پرسش‌های اخلاقی چگونه حل می‌شوند؟ وظیفۀ اخلاق‌شناسی پاسخ به این پرسش‌هاست. اخلاق‌شناسی فلسفی[۶] غالباً اخلاق‌شناسی هنجاری[۷] نامیده شده و از اخلاق‌شناسی توصیفی[۸] متمایز است. اخلاق‌شناسی توصیفی شعبه‌ای از علم تجربی، خویشاوند با جامعه‌شناسی، است که هدفش کشف و توصیف عقاید اخلاقی موجود در هر فرهنگ خاص است، اما اخلاق هنجاری هدفش تجویز است، یعنی در جست‌وجوی معیارهایی برای اعمالی است که انجام‌شان به‌طورکلی واجب دانسته می‌شود. در قرن ۲۰ تمایز مهمی در بحث اخلاق میان اخلاق‌شناسی هنجاری و پیرااخلاق‌شناسی[۹] قائل شدند. پیرااخلاق‌شناسی (یا متا اتیکس به‌معنای «دربارۀ اخلاق»)، مطالعۀ تحلیلی خودِ اخلاق‌شناسی است که می‌کوشد معنای اصطلاحات هنجاری نظیر صواب، خیر، الزام، عدل و وظیفه را برای تعیین روابط آن‌ها و این که کدام‌یک بنیادی‌اند، روشن کند. همچنین می‌کوشد ماهیت داوری‌های اخلاقی و توجیه‌‌پذیری یا درستی و نادرستی آن‌ها را تعیین کند. مسئلۀ مهم دیگر در بحث‌های اخلاق‌شناسی این پرسش است که رابطه میان داده‌ها و ارزش‌ها چیست؟ آیا می‌توان «باید» را از «هست» به‌دست آورد؛ به بیان دیگر، آیا حُسن و قُبح عقلی است؛ یعنی آیا ارزش‌ها ریشه در واقعیت‌های بیرونی دارند به گونه‌ای که عقل فی‌الجمله می‌تواند آن‌ها را کشف کند، یا صرفاً اموری قراردادی و اعتباری‌اند؟ در پیرااخلاق‌شناسی گرایش‌های مختلفی به‌چشم می‌خورد. گرایش طبیعت‌گرایانه (هربرت اسپنسر[۱۰] و جان دیویی[۱۱]) معتقد است که اصطلاحات اخلاقی نام‌هایی برای مجموعه‌های پیچیده‌ای از امور واقع‌اند، و با پژوهش‌های علمی یا مبتنی‌بر داده‌ها می‌توان داوری‌های اخلاقی را اثبات کرد، اما نظریه‌های غیرطبیعت‌گرا (جی ای مور[۱۲]) با این دیدگاه مخالف‌اند. گرایش شناختی معتقد است که داوری‌های اخلاقی می‌توانند صادق یا کاذب باشند و اصولاً می‌توانند موضوع شناخت قرار گیرند، اما نظریه‌های غیرشناختی با این نظر مخالفند. این دو مقوله مشترکاتی دارند زیرا یک نظریۀ شناخت‌گرا ممکن است طبیعت‌گرا[۱۳] یا غیرطبیعت‌گرا[۱۴] باشد؛ گرایش شهود‌گرایی (اچ اِی پریکار[۱۵] و دبلیو دی راس[۱۶]) شناخت ما از صواب و ناصواب را بی‌واسطه و بدیهی می‌داند؛ مخالفت با گرایش شهودی[۱۷] به دیدگاه‌های ذهن‌گرا[۱۸]، عاطفه‌گرا[۱۹] و دستورگرا[۲۰] منجر شده است. دیدگاه ذهن‌گرا معتقد است که داوری‌های اخلاقی فقط بیانگر داده‌های ذهنی دربارۀ رویکردهایند و حکمی دربارۀ خود نفس‌الامر یا اوبژه[۲۱] نیستند. نظریۀ عاطفه‌گرا (اِی جِی ایر[۲۲] و سی اِل استیونسون[۲۳]) مدعای داوری‌های اخلاقی را صدق و کذب‌پذیر بودن، حتی از نظر ذهنی، نمی‌داند بلکه آن‌ها را صرفاً بیان عواطف می‌شمارد. دستورگرایانی همچون رودولف کارناپ[۲۴] مدعی‌اند که داوری‌های اخلاقی فرمان‌ها و دستورهایی نقابدارند («تو باید این کار را انجام بدهی» چیزی جز دستور «این کار را انجام بده!» نیست) و بنابراین صدق و کذب‌پذیر نیستند. دستورگرایی و عاطفه‌گرایی اشکالی از گرایش غیرشناختی[۲۵] در اخلاق‌اند. یکی از صورت‌های گستردۀ شکاکیت[۲۶] در اخلاق نسبیت اخلاقی[۲۷] است. طبق این دیدگاه هیچ‌گونه نظام‌نامۀ اخلاقی واحدی برای همۀ اعصار و همۀ مردمان وجود ندارد، بلکه هر گروهی می‌تواند مطابق با خواست‌ها و ارزش‌هایش قوانین اخلاقی خود را سامان دهد و هر فرهنگی برداشت‌ها و اندیشه‌های اخلاقی خویش را بیافریند. در مقابل، کسانی که اصول اخلاقی را مطلق می‌دانند با این نظر نسبی‌گرایان مخالفند و اظهار می‌دارند آ‌ن‌چه نسبی و تغییرپذیر است، آداب و رسوم است نه اخلاق. این عده ارزش‌هایی چون خوب بودن عدالت را که مخصوص زمان و مکان خاصی نیست مثال می‌زنند. کانت در نظریۀ خویش دربارۀ اخلاق معتقد است که شرط ضروری برای اخلاقی‌بودن یک عمل این است که شخص بخواهد دستور اخلاقی خویش را به قانونی برای همگان تبدیل کند. از نظر کانت، حتی اگر عمل شخص صحیح باشد فقط هنگامی از ارزش اخلاقی برخوردار است که نیت شخص، انجام عمل صحیح بوده باشد؛ بنابراین، ارزش اخلاقی به نیت یا انگیزۀ شخص وابسته است، نه به کاری که بالفعل از او سر می‌زند. اخلاق‌گرایان دینی وجود اخلاق بدون مذهب را ناممکن می‌دانند، زیرا بدون خدا دلیلی برای اخلاقی‌بودن وجود ندارد. این جملۀ معروف از داستایفسکی است که: اگر خدا نباشد هرکاری مُجاز است. طرفداران اخلاق اجتماعی میان اخلاق شخصی و اخلاق اجتماعی و تکلیف شخص نسبت به خویشتن و تکلیف شخص نسبت به دیگران تمایز می‌گذارند و در تقدم هریک از آن‌ها بحث می‌کنند. جان راولز[۲۸] در نظریۀ عدالت[۲۹] (۱۹۷۱) ساختار پایه‌ای جامعه را موضوع اولیۀ عدالت می‌داند و می‌کوشد قوانینی برای رفتار فردی از اصول نهادها به‌دست آورد. در سال‌های اخیر، حوزه‌های جدیدی نظیر اخلاق‌شناسی زیستی[۳۰]، اخلاق‌شناسی مهندسی[۳۱]، اخلاق‌شناسی محیطی[۳۲]، اخلاقی‌شناسی پزشکی[۳۳] (با مسائلی نظیر آسان‌میری[۳۴]) و غیره گشوده شده‌اند.



  1. metaphysics
  2. epistemology
  3. practical ethics
  4. theoretical ethics
  5. moral skepticism
  6. philosophical ethics
  7. normative ethics
  8. descriptive ethics
  9. metaethics
  10. Herbert Spencer
  11. John Dewey
  12. G E Moore
  13. naturalistic
  14. nonـnaturalistic
  15. H A Prichard
  16. W D Ross
  17. intuitionism
  18. subjectivism
  19. emotivism
  20. imperativism
  21. object
  22. A J Ayer
  23. C L Stevenson
  24. Rudolf Carnap
  25. noncognitivism
  26. skepticism
  27. ethical relativism
  28. John Rawls
  29. A Theory of Justice
  30. bioethics
  31. engineering ethics
  32. environmental ethics
  33. medical ethics
  34. euthanasia