تضاد (منطق)

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

تَضاد (منطق)

(در لغت به‌معنی ناسازگاری) در اصطلاح فلسفه و منطق دو کاربرد دارد: ۱. مقایسۀ دو مفهوم که در این صورت یکی از گونه‌های تقابل منطقی است و عبارت از نسبت دو امر وجودی با نهایت بُعد و ناسازگاری بین‌ آن‌ها است، به‌نحوی که تعقل یکی منوط به دیگری نیست و اجتماعشان در یک شیء جایز نیست ولی ارتفاعشان جایز است؛ مانند تقابل سفیدی و سیاهی. بنابه آنچه در کیفیت امور متقابل بیان شده است: اولاً، دو امر متضاد از گونۀ صفت بوده و از گونۀ موضوعات نیستند و ثانیاً، اجتماع دو امر متضاد در یک موضوع، در زمان واحد و از جهت واحد محال است. ۲. مقایسۀ دو تصدیق از گونۀ قضایای محصوره موجب یکی از نسبت‌های چهارگانه است؛ اگر دو قضیۀ کلیه در کیف اختلاف داشته باشند (یعنی دو قضیۀ موجبۀ کلیه و سالبۀ کلیه)، باهم متضادند، و اگر دو قضیۀ جزئیه در کیف اختلاف داشته باشند (یعنی دو قضیۀ موجبۀ جزئیه و سالبۀ جزئیه)، داخل در تضادند. بنابه آنچه در مَقسم نسبت‌های چهارگانه بیان شده است، دو قضیۀ مورد سنجش باید دارای وحدت‌های هشت‌گانۀ منطقی باشند. بنابراین در دو قضیۀ متضاد باید این وحدت‌ها رعایت شود و از سوی دیگر دو قضیۀ متضاد بسان دو مفهوم متضاد ممکن است در یک موضوع صادق نباشند، یعنی اجتماع آن‌ها محال ولی ارتفاعشان جایز است. فارابی جهت تمایز این دو کاربرد، واژه‌های تضاد و تقابل را در مفاهیم به‌کار برده و واژه‌های متضاد و متقابل را در قضایا. فیلسوفان با بررسی تضاد حاصل در عالم دریافته‌اند که تضاد در موجودات، نشانگر حرکت و تکامل، و عدم تضاد نشانگر عدم تحول و حرکت به‌سوی کمال است؛ هم‌چنان که در موجودات مجرّد تکامل نیست. ازاین‌رو گفته‌اند که اگر تضاد نباشد، دوام فیض از خداوندی که مبدأ جود است معنی نخواهد داشت.