روح

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

روح
به‌معنای مبدأ حیات و مایۀ زندگی (= جان) و نیز امر غیرمادی و مجردی که نامیراست (= روان یا نفس). متکلمان مسیحی، انسان را مرکب از جسم، نفس و روح دانسته‌اند و روح را آن بخش از وجود شمرده‌اند که بیش از دو بخش دیگر در حیطۀ تصرف الهی است و پس از مرگ زنده است. متفکران مسیحی جدید، روح انسان را همانا روان او یا منِ حقیقی‌اش به‌شمار آورده‌اند. در الهیات مسیحی، شخص سوم تثلیث، روح قدسی یا روح‌القُدُس است. در علم‌الارواح یا اسپیریتیسم ادعا می‌شود که با ارواح مردگان ارتباط برقرار می‌کنند (← احضار_ارواح). در اعتقاد چینی‌های پیرو دین بودا یا دین دائو یا تائو، ارواح مردگان و خاصه نیاکان در دنیای زندگان حی و حاضرند و باید آن‌ها را خشنود نگه‌داشت و با آن‌ها رایزنی کرد.

در فلسفۀ اسلامی. چیزی است که عقل و حیات از آن نشأت می‌گیرد و مترادف با نفس ناطقه است. گاه از لفظ روح، معانی دیگری نیز مراد می‌شود و از این‌رو گاه جهت تفکیک این معانی، برای نفس ناطقه اصطلاح «روح انسانی» استعمال می‌شود. فلاسفۀ اسلامی در انسان وجود سه روح را تشخیص داده‌اند: ۱. روح نباتی، به‌مثابۀ وجه اشتراک انسان، حیوان و نباتات، که به‌‌واسطۀ آن موجود زنده قادر به رشد و نمو است؛ ۲. روح حیوانی، به‌مثابۀ وجه اشتراک انسان و حیوان، که بسان بخار لطیفی در جزء جزء بدن سر می‌کشد و مایۀ حیات حیوانی و حرکت است؛ ۳. روح انسانی، به‌مثابۀ وجه امتیاز انسان از نباتات و حیوانات که چیستی و بنیاد آن مجهول است و انسان به‌‌واسطۀ آن قادر به ادراک معانی و دریافت کلیات است. وجود سه روح در انسان به‌معنای وجود سه روح جداگانه در کنار هم نیست بلکه دراصل، حقیقت واحد مجردی است که همه فعالیت‌های غریزی اعم از نباتی و حیوانی و نیز فعالیت‌های انسانی توسط آن تدبیر و اداره می‌شود و روح‌های سه‌گانه در واقع سه مرتبه از مراتب نفس آدمی است. حکمای اسلامی در این‌باره گفته‌اند: النفسُ فی وحدتِها کلُّ القُوی یعنی نفس آدمی در عین وحدت واجد همۀ قواست. در اثبات تجرد نفس فلاسفه اسلامی ادلۀ چندی ارائه کرده‌اند که از آن جمله می‌توان به ادله ابن سینا در این زمینه اشاره کرد. ملاصدرا با بهره‌گیری از برخی روایات و چگونگی نگرش اهل عرفان به روح، قائل به تمایز روح و نفس شده است و روح را به انسان‌های کامل اختصاص داده و سایر افراد بشری را دارای نفس می‌داند. از این دیدگاه انسانی که به ملکوت راه نیافته و به جبروت نرسیده فاقد روح است.

در قرآن. واژه روح در بسیاری از آیات قرآن تکرار شده اما در همۀ آن‌ها به یک معنی به‌کار نرفته است. معانی گوناگون این کلمه در آیات مختلف، با توجه به آن‌چه علامه طباطبایی در تفسیر المیزان (ذیل آیه ۸۵ سوره اسری) بیان کرده است، به این شرح است: ۱. در آیات قدر، ۴؛ نباء، ۳۸؛ معارج، ۴ منظور از روح غیر از روح انسانی و غیر از ملائکه است. ۲. با توجه به آیات بقره، ۹۷؛ شعرا، ۱۹۵؛ و نحل، ۱۰۲ جبرئیل آورندۀ روح و روح حامل قرآن است. ۳. در آیات سجده، ۹؛ حجر، ۱۲؛ ص، ۷۲ به‌معنای روح انسانی است که در عموم آدمیان دمیده می‌شود. ۳. در مجادله، ۷ به‌معنای حقیقتی است که با مؤمنین است و خداوند به‌وسیلۀ او آن‌ها را تأیید می‌کند. ۴. در نَحل، ۲؛ بقره، ‌۸۷؛ شوری، ۵۲ حقیقتی است که پیامبران با وی در تماس‌اند. ۵. گاهی نیز به‌معنای حقیقتی است که در حیوانات و نباتات وجود دارد و مایۀ زندگی آن‌هاست. بنابراین روح دارای مراتب مختلف است. در اسری، ۸۵ خداوند در پاسخ به سئوالی که از چیستی روح از پیامبر (ص) می‌شد، آن را «امر پروردگار» می‌داند یعنی آن را از سنخ عالم امر و ملکوت می‌داند و اظهار می‌دارد که دانش آدمیان دربارۀ آن اندکی از بسیار است، زیرا روح موقعیتی در جهان هستی دارد و آثار و خواصی در این عالم بروز می‌دهد که بسیار بدیع است و آدمیان از آن بی‌خبرند. نیز ← نفس