فرهنگ

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

فرهنگ

در جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی، راه و روش زندگی جامعه‌ای خاص یا گروهی از مردم دربردارندۀ اموری چون الگوهای اندیشه، باورها، رفتارها، رسوم، سنت‌ها، مناسک، پوشاک، زبان و هنر، موسیقی و ادبیات. باستان‌شناسان از این واژه برای اشاره به بقایای اشیا یا مصنوعاتی که سندی بر وجود یک گروه‌بندی اجتماعی باشد، استفاده می‌کنند. تعریف دقیق مفهوم فرهنگ به‌آسانی میسر نیست، زیرا چندین رشتۀ متفاوت در حوزۀ اندیشه به‌نحو‌های مختلف از آن استفاده می‌کنند. کاربرد نخستین آن در علوم اجتماعی عبارت است از مجموع روش‌های زندگی، چه در زمینۀ مادی و چه در زمینۀ معنوی، در جامعه‌ای خاص. واژۀ «فرهنگ» در معنایی عام، معمولاً به هنرها و فعالیت‌های روشنفکرانه نیز اطلاق می‌شود؛ بدین‌ترتیب، زمانی که از فردی بافرهنگ (یا فرهیخته) سخن می‌گوییم، منظورمان کسی است که می‌کوشد چنین زمینه‌هایی را درخود پرورش دهد. در این مورد، ممکن است مفهوم فرهنگ عالی[۱] در مقابل مفهوم فرهنگ توده‌[۲]ها یا فرهنگ عامیانه[۳] مطرح شود که در مورد اخیر منظور بیشتر جنبه‌های سرگرم‌کننده در فرهنگ است، تا ابعاد فکری آن. با این‌وصف، رشتۀ دانشگاهی‌ای که عنوان مطالعات فرهنگی دارد تفاوتی کیفی میان این دو نوع قائل نیست و هر پدیدۀ فرهنگی، از یک خوانندۀ پاپ تا رُمانی نوشتۀ لئون تولستوی[۴]، را به یک نحو تحلیل و بررسی می‌کند. ریشۀ واژۀ «فرهنگ» در زبان لاتینی cultura است که معنی آن «کشت زمین» است. این معنی قدیمی را هنوز هم می‌توان در واژگانی هم‌چون Agriculture (کشاورزی) مشاهده کرد. از این ریشه، صورت‌های تمثیلی مفهومی فکری نیز گرفته شده است. چنان‌که می‌گوییم: culture of the Mind (پرورش ذهن)، که اصطلاح رایج در قرن ۱۷ و به‌معنی رشد و تقویت ذهن بود. فرهنگ درواقع فرآیند محقق‌کردن چنین هدفی درنظر گرفته می‌شد. در اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ معنی فرهنگ از تمرکز بر مفهم فرآیند به تمرکز بر مفهوم تحقق کشیده شد؛ بدین‌ترتیب، فرهنگ را کمابیش در ترادف با مفهوم تمدن[۵] عموماً موقعیتی از اندیشمندی و رشد اخلاقی در جامعه به‌حساب می‌آوردند. در اواخر قرن ۱۹، واژۀ «فرهنگ» وارد زبان علوم اجتماعی جدید شد. ای بی تیلور[۶] در کتاب خود موسوم به فرهنگ ابتدایی[۷] فرهنگ را مجموعه‌ای پیچیده و کلی، شامل دانش، اعتقاد، هنر، اخلاق، قوانین، آداب و رسوم و هرنوع قابلیت و عادات دیگر که انسان‌ها به‌مثابۀ عضوی از جامعه کسب کرده‌اند، تعریف کرد. در آغاز، قوم‌شناسان و انسان‌شناسان به فرهنگ جوامع غیرغربی تا اندازه‌ای به‌مثابۀ جوامع پست نگاه می‌کردند و این‌که آن‌ها در جوامع خود نیز فرهنگ عامه (فولکلور) و رسوم سنتی را بار دیگر کشف کرده و ارزش‌گذاری می‌کردند، تأثیری بر این دیدگاه نداشت. اما از آن زمان تا امروز، واژۀ فرهنگ معنی خنثاتری به‌خود گرفته است. بریتانیا و ایالات متحد، هردو کشورهایی چندفرهنگی‌اند و این امر تا حد زیادی چونان عاملی در غنی‌شدن جوامع آن‌ها درنظر گرفته می‌شود. البته ممکن است تفاوت‌های فرهنگی با هدف تفرقه‌انداختن در جامعه‌ای تشدید شوند، چنان‌که در طول جنگ داخلی خونین یوگسلاوی شاهدش بودیم.

 


  1. High Culture
  2. Mass Culture
  3. Popular Culture
  4. Leo Tolstoy
  5. Civilization
  6. E. B. Tylor
  7. Primitive Culture