گرجی

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

گُرجی

از اقوام بزرگ قفقازی. ترکیبی است از اقوام هند و اروپایی، آسیای صغیر و قفقازی نظیر تائوخوها، تبالی‌ها، سرمت‌ها، کولخاها، لازها، موسونویک‌ها و موشکی‌ها، موسوم به کارتولابی، برگرفته از نام کارتلوس، خدای اساطیری و نیای افسانه‌ای گرجی‌ها؛ پیرو مسیحیت ارتدوکس یونانی و صاحب کلیسای مستقل و زبانی مخصوص به خود که تنها با زبان منفرد باسک‌های اسپانیا و فرانسه قابل مقایسه است. گرجی‌ها تا قرن ۵م فاقد خط مخصوص خود بودند و عمدتاً از خطوط ایرانی ـ آرامی و یونانی استفاده می‌کردند. خطوط گرجی و ارمنی، در اوایل قرن ۵م به تشویق کلیسای بیزانس و به‌همت کشیش ارمنی، مسروپ مقدس، و بر پایه آواهای همان زبان‌ها و نظام الفبایی یونانی ساخته شد. خط اولیۀ گرجی را خوتسوری (کتاب کلیسایی) می‌نامیدند. در قرن ۱۱م خط کنونی گرجی، مخدرولی (کتاب غیرروحانی، لائیک)، جایگزین خط قبلی شد. گرجی‌ها تا پیش از قرن ۴م بت‌پرست بودند و به‌دلیل مناسبات خود با ایرانیان و یونانیان، پاره‌ای از افکار و عقاید این اقوام را در آیین‌ها و آداب دینی خود پذیرفته بودند. اما در اوایل قرن ۴م به مسیحیت گرویدند و این مذهب به‌دست کنیزکی از مردم کاپادوکیه به‌نام نینو، از مقدسین مسیحیت ارتدوکس گرجی، در میان این مردم استقرار یافت. فرهنگ و هنر و ادبیات گرجی پس از رسمیت‌یافتن مسیحیت و پیدایش خط مخصوص آن‌ها، آشکار شد و رو‌به توسعه و تکامل نهاد. از نخستین متون ادبی زبان گرجی که پیش از مسیحیت نوشته شده، سنگ‌نوشته‌های دوزبانۀ ایرانی ـ یونانی«گور شاهزاده خانم سراپیتا» است (۱۵۰م). کتاب حماسی پلنگینه‌پوش نوشتۀ شوتا روستاولی در اوایل قرن ۱۲م، از بزرگ‌ترین آثار ادبی گرجیان به‌شمار می‌رود. بسیاری از مضامین و موضوعات ادب فارسی در ادبیات گرجی راه یافته و به داستانی بومی تبدیل شده است. شاهنامه فردوسی از همان آغاز با نام «رستمیانی» در میان گرجیان آوازه داشت. نویسندگان گرجی تا پیش از انقراض نهایی دولت بومی گرجستان، نسبتاً با بخشی از معارف زمانه آشنا بودند و برخی از آن دانش‌ها را به میان مردم گرجی انتقال دادند. گروهی از گرجی‌ها و بخشی از موطن آن‌ها از دورۀ اشکانی تابع دولت ایران بودند. واختانگ گورگسلانی (حک: ۴۴۶ـ۵۱۰م)، پادشاه و قهرمان ملی گرجستان، دولت قومی گرجیان را احیا کرد، اما پس از درگذشت او، خسرو انوشیروان ساسانی ناحیۀ ایبریا را دوباره به‌تصرف درآورد. گرجستان در ۳۳ـ۳۴ق/۶۵۴م به‌تصرف مسلمانان درآمد. از قرن ۳ق، حکومت گرجستان عملاً میان دو خاندان مسیحی و مسلمان بگراتی و بنی‌جعفر تقسیم شد. جعفر بن علی در ۲۹۹ق/۹۱۲م حاکم تفلیس شد و این حکومت تا ۵۱۶ق/۱۱۲۲م در خاندانش باقی بود. آشوت، از بگراتیان ارمنستان، در نیمۀ دوم قرن ۲ق/۸م به جنوب غربی گرجستان مهاجرت کرد و به خدمت امپراتوری روم درآمد. آدارناس چهارم، از بگراتیان گرجستان، در ۲۷۵ق/۸۸۸م با لقب شاه گرجیان به سلطنت ناحیۀ ایبریایی گرجستان نشست و فرزندان او یک قرن بر قسمت بزرگی از گرجستان تسلط یافتند. بزرگ‌ترین شاهان این سلسله، داود فرزند، گئورکی دوم، معروف به داود سازنده (حک: ۱۰۸۹ـ‌۱۱۲۵م/۴۸۲ـ‌۵۱۹ق)، و ملکه تامارا (حک: ۱۱۸۴ـ۱۲۱۳م/۵۸۰ـ۶۱۰ق) بودند. داود بر وسعت گرجستان افزود و سلسلۀ بنی‌جعفر را از حکومت تفلیس برانداخت و قسمتی از قلمرو سلاجقه را اشغال کرد. او از حامیان علم و هنر و ادبیات و تجارت بود و با اخراج گروهی از روحانیون فاسد و خلع ید از آن‌ها بر قدرت دولت خود افزود. در عهد ملکه تامارا، عظمت گرجستان به عالی‌ترین حد خود رسید و از بلاد چرکس تا آذربایجان و از گنجه تا ارزروم امتداد یافت. دولت کومننی طرابوزان با حمایت ملکه تامارا تأسیس شد و ناحیۀ شروان تحت حمایت دولت گرجستان قرار گرفت و حکومت خاندان گرجی آل بیشتکین در ارسباران و اهر تحکیم شد. جنگ‌های سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه و پس از آن ورود مغولان به آذربایجان و قفقاز دولت بگراتی گرجستان را به مرز نابودی کشاند، اما حکام بگراتی به انحای مختلف در بعضی مناطق گرجستان باقی ماندند و در دورۀ صفویه اقتدار بیشتری یافتند. طهمورث بگراتی/تیموراز به‌فرمان نادرشاه افشار، حاکم ناحیۀ کاخت گرجستان شد (حک: ۱۱۵۷ـ‌۱۱۷۵ق/۱۷۴۴ـ۱۷۶۲) و پس از او فرزندش، هراکلیوس دوم ( ـ۱۲۱۳ق/۱۷۹۸)، نواحی کارتیل و کاخت را متحد کرد و دولتی یک‌پارچه به‌وجود آورد. او برای مقابله با تجاوزهای لزگی‌ها در ۱۱۹۷ق/۱۷۹۳، قراردادی با ملکه کاترین دوم، امپراتریس روسیه، منعقد کرد و طبق آن تحت‌الحمایۀ دولت روسیه شد. آقامحمدخان قاجار در ۱۲۰۹ق/۱۷۹۵ هراکلیوس را شکست داد و پس از تصرف تفلیس مظالم فراوانی مرتکب شد. پس از مرگ هراکلیوس، الکساندر اول، امپراتور روسیه، به استناد قرارداد هراکلیوس و کاترین، کشور گرجستان را به اشغال خود درآورد (۱۲۱۶ق/۱۸۰۱) و دولت هزارسالۀ بگراتیان گرجستان را برانداخت. بسیاری از شاهزادگان گرجی ناگزیر به اطاعت دولت روسیه درآمدند و گروهی نیز به دولت ایران پیوستند. گرجی‌ها پس از انقلاب اکتبر و سقوط دولت تزاری (۱۹۱۷)، از دولت روسیه مستقل شدند، اما در ۱۹۲۱، دو تن از رهبران گرجی انقلاب اکتبر، یوسیف استالین و ارد جونیکیدزه با ارتش سرخ وارد گرجستان شدند و جمهوری شوروی را برپا کردند. پس از فروپاشی اتحاد شوروی، جمهوری گرجستان نیز مستقل شد. اغلب گرجیان در جمهوری گرجستان و جماعاتی از آنان نیز در دیگر نواحی شوروی سابق سکونت دارند. در دورۀ صفویه و اوایل دورۀ قاجاریه، گروه‌های کثیری از گرجیان به اصفهان و مازندران تبعید شدند که اعقاب آنان در شهرستان‌های فریدن، بهشهر، بابل، تهران و کوه‌های لاریجان سکونت دارند. نیز ← گرجستان