رجز، بحر
(تغییرمسیر از بحر رجز)
رَجَز، بحر
(در لغت بهمعنای اضطراب و سرعت) اصطلاحی در عروض. از بحرهای عروضی که از تکرارِ رکنِ «مستفعلن» و زحافهای آن پدید آید. زحافهای این بحرند: خَبْن، طَیْ، قَطْع، اِذالَت، تَرفیل. رایجترین وزنهای این بحر عبارتاند از ۱. مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن: ای ساربان آهسته ران کآرام جانم میرود/آن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود (سعدی)؛ ۲. مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن: مرده بُدم زنده شدم گریه بُدَم خنده شدم/دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم (مولوی)؛ ۳. مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن: سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند/همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند (حافظ).