انسان شناسی امریکایی
انسانشناسی امریکایی (American Anthropology)
دانش انسانشناسی در امریکا، در اواخر قرن ۱۹ آغاز شد و موضوع مطالعۀ آن نخست جوامع سرخپوست این کشور بود. چهرۀ شاخص این دوره، لوئیس هنری مورگان[۱]، بود که آثار او عمدتاً به تشریح نظام خویشاوندی[۲] و نظام سیاسی سرخپوستان اختصاص داشت. بر مبنای نتایج این مطالعات، نظریۀ تطوری عام، برای کل جوامع انسانی، را عرضه کرد. این نظریه بعدها کاملاً بیاعتبار شد. در دو دهۀ نخست قرن ۲۰، انسانشناسی امریکا در کنار مطالعۀ جوامع سرخپوست، رفتهرفته بهسمت مطالعات شهری نیز سوق داده شد. شهرهای امریکا، با ترکیب پیچیدهای که از همجواریهای قومی و نژادی بهوجود آمده بود، عرصههایی مناسب برای مطالعات انسانشناسی بود. فرانتس بوآس[۳] در اوایل قرن ۲۰ به امریکا مهاجرت کرد و بسیاری انسانشناس با گرایش فرهنگی تربیت کرد که انسانشناسی را در این کشور گسترش داد. برخی از شاگردان بوآس که بدل به چهرههای شاخص انسانشناسی امریکا شدند عبارتاند از روت بندیکت[۴]، مارگارت مید[۵]، آلفرد کروبر[۶]، رابرت لویی[۷]. انسانشناسی پس از جنگ جهانی دوم رشد فوقالعادهای در امریکا یافت و امروز بیشک بیشترین کرسیهای دانشگاهی، بیش از ۳۷۰ گروه آموزشی و غنیترین ادبیات انسانشناختی در این کشور است. موضوعها و شاخههای انسانشناسی امریکا متنوعاند و باستانشناسی[۸]، زبانشناسی[۹]، زیستشناسی و انسانشناسی فرهنگی[۱۰] را در همۀ شاخهها دربر میگیرد. انجمن انسانشناسی امریکا اکنون بزرگترین انجمن انسانشناسی جهان و دارای ۱۱هزار عضو است.