فلسفه تحلیلی و زبانی
فلسفۀ تحلیلی و زبانی (analytic and linguistic philosophy)
فلسفهای با هدف وضوحبخشی منطقی انواع گزارهها که تأثیر نیرومندی بر فلسفه بریتانیایی و امریکایی در قرن ۲۰ نهاد. جنبش تحلیلی در ابتدای قرن ۲۰ شکل گرفت. پایهگذاران این جنبش، برتراند راسل[۱] و جی ای مور[۲]، هر دو در کیمبریج تدریس میکردند. در آغاز بهنظر میرسید که آن دو مشی واحد و یکسانی دارند، زیرا هردو با ایدئالیسم نوهگلیِ[۳] فرانسیس هِربرت برادلی[۴]، که بنابر آن جهانِ متعلق تجربه، فقط نمود است نه واقعیت، مخالف بودند. اما، در حالیکه راسل مابعدالطبیعۀ ایدئالیستی را به سود مابعدالطبیعۀ خود، که آن را ذرهباوری یا اتمیسم منطقی[۵] مینامید، کنار نهاد، مور تأملات مابعدالطبیعی را کلاً ترک گفت. مور برای عقل سلیم[۶] اهمیت فوقالعادهای قائل بود، اما راسل در این زمینه با وی همنظر نبود. بسیاری از فلسفههای تحلیلی و زبانی بعدی بر عقل سلیم تکیه داشتند. بزرگترین دستاورد تحلیلی راسل آن است که با شرح و بسط نظام جدیدی از منطق نمادین[۷]، که از نظریۀ سنتی ارسطویی دربارۀ قیاس[۸] بسیار نیرومندتر بود، ریاضیات را به منطق تقلیل داد. اثر سترگ راسل و آلفرد نورث وایتهد[۹]، اصول ریاضیات[۱۰] است که بین ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۳ در ۳ جلد منتشر شد. راسل خصلت متمایز حقایق ریاضی را بدون توسل به گمانهها و فرضیات مشکوک و بحثانگیز مابعدالطبیعی توضیح داد و بدینترتیب راهی بهسوی صورتی تازه، و از نظر منطقی پیچیدهتر، از تجربهگرایی[۱۱] گشود و خود به سخنگوی برجستۀ آن تبدیل شد. راسل منطق جدید را اسکلتبندی زبانی آرمانی میدانست که در آن قضایا، صورت منطقی حقیقی خود را آشکار میکنند. لودویگ ویتگنشتاین[۱۲] که ابتدا شاگرد راسل بود و بعدها تأثیر مهمی بر افکار او نهاد، استدلال میکرد که ظرفیت زبان در بازنمایی جهان به بهرهمندی آن از ساختاری واحد، یعنی ساختار منطق، وابسته است. آنچه برای راسل آرمان بهشمار میرفت، به دید ویتگنشتاین امری پیشاپیش نهفته در زبان بود که باید از طریق تحلیل آشکار میشد. بهنظر ویتگنشتاین، هر گزارۀ بامعنایی که متعلق به منطق یا ریاضیات محض نباشد، گزارهای دربارۀ امور واقع است. بهعلاوه، همۀ گزارههای مربوط به امور واقع باید قضایای اولیه[۱۳]ای تحلیلشدنی باشند که، بهمعنای فنی، تصاویر منطقیِ[۱۴] امور واقعِ ممکناند. هواداران پوزیتیویسم منطقی[۱۵]، که عمیقاً تحت تأثیر اندیشههای ویتگنشتاین بودند، عقیده داشتند که هر قضیۀ بامعنایی که همانگویی[۱۶] نباشد، باید بهکمک مشاهده آزمونپذیر (اثباتپذیر)[۱۷] باشد. آنان استدلال میکردند که قضایایی که این شرط را برآورده نکنند، نظیر قضایای اخلاقی و دینی و مهمتر از همه، مابعدالطبیعی به مفهوم رایج آن، ممکن است معنایی عاطفی داشته باشند، اما مهمل محضاند. از نظر پوزیتیویستهای منطقی، کار تحلیل فلسفی، روشنکردن گزارههای علمی بود و بهویژه باید رابطۀ میان انواع مختلف مدعاهای نظری و ملاکهای مشاهدهشدنی تصدیق یا ابطال آنها را روشن میکرد. از دهۀ ۱۹۳۰ واکنشی برضد برداشتهای راسل و پوزیتیویستها از تحلیل آغاز شد که در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ بهبار نشست. این واکنش به ظهور فلسفۀ زبان عادی[۱۸] انجامید. رهبران این جنبش ویتگنشتاین، که در اندیشههای متأخر خود تغییر موضع داده بود، و جان ویزدم[۱۹]، در کیمبریج، و گیلبرت رایل[۲۰] و جی ال آستین[۲۱]، در آکسفورد، بودند. فیلسوفان زبان عادی به برنامهای کلی برای تحلیل نیازی نمیدیدند. بهنظر آنها قضایا را فقط در صورتی باید ایضاح کرد که منشأ سردرگمیهای فلسفی باشند. بهعلاوه، هدف از ایضاح، بهخصوص در آثار آستین و نوشتههای ویتگنشتاینِ متأخر، آشکارکردنِ ساختار منطقی پنهان نیست، بلکه فقط نشاندادن این امر است که چرا گزارهها و احکامی که دشواریهای فلسفی ایجاد میکنند، در شرایط مشخصِ عادی کارآمدند. اینان برای فلسفه نقشی توصیفی، و نه نظری، قایل شدند. بهنظر آنها فلسفه باید با تشخیص کاربردهای نادرست زبان، مسائل حاصل از آن را حذف یا منحل کند. این فلسفۀ زبانی را نباید با فلسفۀ زبان[۲۲] اشتباه گرفت. فلسفۀ زبان شاخهای از پژوهش فلسفی است که با مسائل مربوط به خود زبان سروکار دارد. کواین[۲۳]، کار راسل را در فلسفۀ تحلیلی پی گرفت. او نیز، همانند راسل، کوشید الزامات و قیود هستیشناختی زبان، یا لااقل آن بخش از آن را که مناسب ریاضیات و علوم طبیعی است، تحلیل و روشن کند؛ اگرچه او شیوۀ کارش را نه تحلیل، بلکه دستهبندی[۲۴] و تنظیم مینامید. هرچند کواین خود را بهنوعی تجربهگرا میدانست، منتقد سرسخت تجربهگرایی راسل و پوزیتیویستهای منطقی بود؛ طرفه آنکه، بهگونهای طنزآمیز، کلگرایی معرفتشناختی[۲۵] وی که برطبق آن باورها در قالب پیکرهای واحد، و نه انفرادی، بهکمک تجربه آزموده میشوند، یادآور بعضی از دیدگاههای ایدئالیستی است که راسل در آغاز جنبش تحلیلی با آنها مقابله میکرد. اگرچه فلسفهای که امروزه در اکثر دانشگاههای انگلیسی و امریکایی آموخته و به آن عمل میشود پیامد فلسفۀ تحلیلی و زبانی است، باید تصدیق کرد که حتی فیلسوفانی که مایلاند فیلسوف تحلیلی خوانده شوند، اغلب پیشفرضهای نظری فلسفۀ تحلیلی و زبانی را، آنطور که در آغاز صورتبندی و تعریف شده بود، آشکارا نقد میکنند یا کنار میگذارند. منظور آنان از اینکه خود را فیلسوف تحلیلی میخوانند این است که تداوم علاقهشان را به مسائل سنت تحلیلی و احترامشان را به معیارهای روشنی و دقت[۲۶] در استدلال که میراث آن سنت است، نشان دهند.
- ↑ Bertrand Russell
- ↑ G E Moore
- ↑ neo-Hegelian idealism
- ↑ Francis Herbert Bradley
- ↑ logical atomism
- ↑ common sense
- ↑ symbolic logic
- ↑ syllogism
- ↑ Alfred North Whitehead
- ↑ Principia Mathematica
- ↑ empiricism
- ↑ Ludwig Wittgenstein
- ↑ elementary propositions
- ↑ logical pictures
- ↑ logical positivism
- ↑ tautology
- ↑ verifiable
- ↑ ordinary-language philosophy
- ↑ John Wisdom
- ↑ Gilbert Ryle
- ↑ J L Austin
- ↑ philosophy of language
- ↑ Quine
- ↑ regimentation
- ↑ epistemological holism
- ↑ rigor