چاکتو
چاکْتو (Choctaw)
از اقوام سرخپوست امریکا. شمارشان به حدود ۸۲ هزار تن (۱۹۹۰) میرسد و امروزه در میسیسیپی و اوکلاهما[۱] زندگی میکنند. آنان یکی از «قبیلههای پنجگانۀ متمدن» بودند و زبانشان به گروه زبانی ماسکوگی[۲] تعلق داشت. چاکتوها نخست در کنار رود میسیسیپی در مسکنهایی کلبهای با سقف گالیپوش و گلاندود زندگی میکردند؛ ذرت، لوبیا و کدو تنبل میکاشتند و در کنار آن به شکار و صید ماهی هم میپرداختند و مازاد محصولاتشان را مبادله میکردند یا میفروختند. در بهار، مراسم بهعملآمدن ذرت را جشن میگرفتند و یا با ساز و آواز جشنوارۀ «ذرت سبز[۳]» را برپا میداشتند و در زمستان نیز آیین آتش نو را برگزار میکردند. چاکتوها موهای خود را بلند میکردند و بسیاری از آنان خالکوبیهای خاصی بر بدن خود میکردند. آنان نیز، همچون بسیاری از سرخپوستان جنوب شرقی امریکا، سر کودکان پسر خود را با روشهایی خاص از شکل میانداختند و صاف میکردند و به همین سبب آنان را غالباً «کلهصاف[۴]» نیز مینامیدند. اخلاف چاکتوها که در دهۀ ۱۸۳۰ توانستند از تبعید اجباری بگریزند، امروزه در میسیسیپی زندگی میکنند؛ در حالیکه اکثریت آنان در جماعتهای کوچکی در اوکلاهما بهسر میبرند و هنوز به بسیاری از رفتارهای فرهنگ سنتی خود پایبندند. با این وصف، تعداد زیادی از آنان در شهرها زندگی میکنند و مشاغل مختلف دارند. اکثریت چاکتوها مسیحیاند و یکسوم آنان هنوز به زبان بومی سخن میگویند. رئیسجمهور امریکا، رئیس چاکتوها را منصوب میکند و این رئیس بر شورایی انتخابی ریاست دارد که امور قبیلهای در دست آن است. چاکتوها رابطۀ تنگاتنگی با چیکاسو[۵]ها دارند و ممکن است زمانی یکی از شاخههای همان قبیله بوده باشند، اگرچه بهدلیل اتحادشان با فرانسویها پس از ۱۶۹۹، در جنگهای متعددی برضد آن قبیله وارد شدند. در قرن ۱۹، شیوههای زندگی مستعمرهنشینان را بیش از پیش پذیرفتند، به مسیحیت متدیستی درآمدند، نظام حکومتیای مشابه با نظام امریکا پدید آوردند، صاحب برده شدند و شکلی نوشتاری نیز به زبان خود دادند. آنان در ۱۸۳۰، زیر فشار فزایندۀ مستعمرهنشینان سفیدپوست برای بهدستآوردن زمینهای مناسب کشت پنبههای مرغوب، ۲.۴میلیون هکتار از زمینهای خود را در میسیسیپی در مقابل ۱.۲میلیون هکتار از سرزمین سرخپوستان به آنان واگذار کردند، و در ۱۸۳۳ به سرزمین جدید منتقل شدند. در این مهاجرت اجباری، بیماری وبا و غذای ناکافی و مسکن نامطلوب بیش از ۵هزار تن را به کشتن داد. آنان در سرزمین سرخپوستی، حکومتی نیمهمستقل و الگوگرفته از نظام امریکا را برای خود حفظ کردند و به کشاورزانی موفق بدل شدند و یک نظام آموزش و پرورش و شبکهای از جادهها برای خود ایجاد کردند. در ۱۹۰۶، حکومت قبیلهای آنان از میان رفت و زمینهایشان، پس از قطعهقطعهشدن، به افراد واگذار یا به مستعمرهنشینان سفیدپوست فروخته شد.