ناهماهنگی شناختی
ناهماهنگیشناختی (cognitive dissonance)
(یا: ناهمآوایی شناخت) حالت تنش روانی[۱] در انتخاب یکی از دو گزینهای که جاذبه یا دافعۀ برابر دارند. هرچه گزینهها از این لحاظ بههم نزدیکتر باشند، ناهماهنگی بیشتر است. ناهماهنگی معمولاً پس از تصمیمگیری باقی میماند و این امر تلاش برای رسیدن به حالت هماهنگی[۲] را برمیانگیزد. این اصطلاح را اولینبار لئون فستینگر[۳]، روانشناس امریکایی (۱۹۱۹ـ 1989)، طرح کرد و توصیف آن در روانشناسی اجتماعی[۴] که پژوهشهای تجربی بسیاری در پی داشته، بسیار تأثیرگذار بوده است. تمرکز این مطالعات بر شرایط تقویتکننده یا تضعیفکنندۀ ناهماهنگی و چگونگی رفع آن است، مانند تغییر شناخت یا آگاهی از موقعیت تصمیمگیری، تغییر در نگرش نسبت بهکاری پس از پذیرش اجرای آن کار (مثل بازی نقشی که معمولاً داوطلبانه انتخاب نشده است)، و تأثیر مشوقها در تغییر نگرش پس از چنین تکالیفی.