دید رنگی
دیدِ رنگی (colour vision)
توانایی چشم در تشخیص بسامدهای متفاوت طیف مرئی نور. این طیف رنگها را پدید میآورد. در بیشتر مهرهداران، ازجمله انسان، دید رنگی بهعلت وجود سه نوع یاختۀ مخروطی حساس به نور در شبکیه پدید میآید که هر یک به یکی از رنگهای اولیۀ متفاوت (قرمز، سبز یا آبی) پاسخ میدهند. دید رنگی یکی از راههایی است که مغز از طریق آن خصوصیات تغییرناپذیر اشیا را درمییابد. رنگهای ادراکشده نتیجۀ خصوصیات فیزیکی اشیا و عملکرد مغزند. رنگها کمابیش ثابتاند و اشیاء تشخیصپذیر میمانند. این امر بهرغم تغییر مداوم نوری که اشیاء در آن دیده میشوند، صورت میگیرد. این پدیده به ثبات رنگ[۱] مشهور است. در ۱۸۰۲، فیزیکدان انگلیسی، تامس یانگ[۲]، پیشنهاد کرد که تنوع عظیم رنگهای طیف بینایی را فقط سه نوع «ذره» یا یاخته در شبکیه تشخیص میدهند که هریک از آنها با یکی از سه رنگ قرمز، آبی یا زرد مطابقت دارند. در اواسط قرن ۱۹، تبارشناس آلمانی، هرمان هلمهولتز[۳]، نظریۀ مذکور را اصلاح کرد. هلمهولتز استدلال کرد که هر نوع یاختۀ حساس به نور، گرچه نسبت به بیشتر طول موجهای طیف حساس است، بهویژه نسبت به یکی از سه طول موج خاص قرمز، سبز یا آبی حساسیت نشان میدهد. نظریۀ تریکروماتیک[۴] یا سه رنگی یونگ ـ هلمهولتز موجب شد پژوهشهای بسیار صورت گیرد و بهویژه در توضیح نقایص ارثی بینایی رنگ (کوررنگی) و توجیه این واقعیت بهکار آمد که آمیزهای از سه نور رنگی قادر است هر رنگی را ایجاد کند. با این همه، این نظریه پدیدۀ ثبات رنگ را توجیه نمیکند و دربارۀ آنچه در پس شبکیه رخ میدهد توضیح چندانی نمیدهد. فیزیکدان انگلیسی، آیزاک نیوتون[۵]، در قرن ۱۷ نشان داد که نور معمولی سفید مخلوطی از نورهای دارای طول موجهای متفاوت است که در آن، طول موجهای بلند به رنگ قرمز، طول موجهای متوسط به رنگ سبز، و طول موجهای کوتاه به رنگ آبی دیده میشوند. این کشف موجب شد که فرض کند رنگ هر شیء بازتاب طول موج آن است. مطابق این نظریه، شیء قرمز از آنرو قرمز دیده میشود که عمدتاً طول موجهای بلند یا نور قرمز را بازمیتابد. این امر سادهسازی بیش از اندازۀ واقعیت است، زیرا شیء قرمز حتی زمانیکه عمدتاً نوری با طول موج متوسط یا کوتاه را بازمیتابد نیز قرمز دیده میشود. طی مجموعه آزمایشهایی در دهۀ ۱۹۵۰ مخترع امریکایی، ادوین لند[۶]، نشان داد که مغز در هر یک از بخشهای با طول موج بلند، متوسط و کوتاه شدتهای متفاوتی از نور یا روشنایی را از همۀ سطوح رنگی یک صحنه ثبت میکند و با مقایسۀ همزمان آنها سه نوع صفحۀ روشنایی[۷] تولید میکند و سپس، این صفحهها را برای بازسازی رنگها مقایسه میکند. لَند این نظریه را نظریۀ رتینکس[۸] نامید. این نظریه بهعلت مطالعات فیزیولوژیک یاختههای منفرد قشر بینایی، که غالباً سمیر زکی[۹] آنها را صورت داد، و بهسبب پژوهش دربارۀ بیمارانی که براثر آسیبهای مغزی دچار کوررنگی شدهاند، تأیید شد.