خانواده
خانواده (family)
گروهی از افراد با پیوندهایی بر پایۀ همخونی (نَسَبی) یا ازدواج (سببی). خانواده واحد اصلی ساختار اجتماعی است و تعریف دقیق آن و وظایفی که برعهدۀ خانواده است، از فرهنگی به فرهنگ دیگر تغییر میکند و ثابت نیست. خانوادهها معمولاً دارای دو نوع گسترده[۱] و هستهای[۲]اند؛ خانوادۀ گسترده بر گروهی وسیع از منسوبان اطلاق میشود که در کنارِ یکدیگر زندگی میکنند یا ارتباطی نزدیک با یکدیگر دارند. خانوادۀ هستهای خانوادهای مشتمل بر والدین و فرزندان است. خانوادۀ گسترده، در برخی از جوامع، مشتمل است بر گروه وسیعی از اشخاصِ نسلهای متفاوت، با رابطههای دور و نزدیک، که برای حمایت و تأمین اقتصادی به کمک یکدیگر وابستهاند. در جوامعی دیگر خانوادۀ گسترده به واحدهایی کوچک متشکل از اعضایی تقسیم میشود که به تنهایی یا در قالبِ خانوادههای هستهای بهسر میبرند. در برخی جوامع، خانوادۀ تکوالد[۳]، درنتیجۀ جداشدنِ والدین یا مرگِ یکی از آنان بهوجود میآید. در روم، پدر طبق قانون تنها فرد مستقل شناخته میشد و مالک تمام اموال خانواده بود و در یک کلام، زندگی و مرگ اعضای خانواده در دست او بود. پس از مرگ وی، نام، اموال و قدرت وی به وارثین مذکّرش انتقال مییافت. نظام رومی با بسیاری از جزئیات آن به قوانین مذهبی و عرفی اروپای غربی راه یافت. در قرن ۱۹، که کشورهای غربی برای زنان در ارتباط با مالکیت اموال، سرپرستی فرزندان، طلاق و غیره حقوقی برابر با مردان قایل شدند ساختار خانواده دچار تحولی اساسی شد. تحصیلات به شکل فزایندهای از خانه به مدرسه انتقال یافت. انقلاب صنعتی بسیاری از وظایف اقتصادی از قبیل ریسندگی، بافندگی و پختن نان و امثال آن را از خانه به کارخانه منتقل کرد. شرایط جدید اجتماعی و اقتصادی مانع حضور پدر و مادر در خانه شد زیرا آنها ناگزیر از کار در خارج از خانه بودند. از اینرو، مراقبت از فرزندان برعهدۀ دیگران واگذار شد. جامعهشناسان و روانشناسان منشأ بسیاری از مشکلات نظیر روزافزونی طلاق، بیماریهای روانی و بزهکاری نوجوانان را در این روابط تغییر یافته در خانوادههای مدرن اروپایی و امریکایی میدانند. یکی از مهمترین کارکردهای خانواده، انتقال فرهنگ بومی به نسل آینده است. در خانواده فرزندان بهطور طبیعی با ارزشهای فرهنگی آشنا میشوند. گسیختگی فرهنگی موجود در جوامع صنعتی را ناشی از بروز اختلال در این فرآیند دانستهاند. به تعبیر جامعهشناسان، خانواده کانون پذیرایی از نسل جدید در هر اجتماع است و بدون استحکام مبانی خانواده، بنیان تربیت فرزندان سست و لرزان است. آلوین تافلر، نظریهپرداز امریکایی، سرچشمۀ بحرانهای اخلاقی، عاطفی و اجتماعی در جهان غرب را متلاشیشدن بنیان خانواده در این کشورها میداند. روگردانی گروه وسیعی از جوانان غربی از برقراری پیوند زناشویی و تشکیل خانواده، که منجر به رشد منفی جمعیت در این کشورها شده است، روزبهروز بر وخامت اوضاع میافزاید، چه پرورش عاطفی فرزندان و رشد و تقویت عواطف انسانی در آنها از دیگر کارکردهای مهم خانواده است که در غیاب این نهاد نیرومند دستخوش اختلال و اضمحلال است.