فویرباخ، لودویگ (۱۸۰۴ـ۱۸۷۲)
فویِرْباخ، لودْویگ (۱۸۰۴ـ۱۸۷۲)(Feuerbach, Ludwig)
لودْویگ فویِرْباخ Ludwig Feuerbach | |
---|---|
زادروز |
1804م |
درگذشت | 1872م |
ملیت | آلمانی |
تحصیلات و محل تحصیل | تحصیل الهیات در هایدلبرگ و برلین، دریافت دانشنامۀ دکتری در ارلانگن |
شغل و تخصص اصلی | فیلسوف |
آثار | ذات مسیحیت (1841)؛ اصول فلسفۀ آینده (1843) |
گروه مقاله | فلسفه ، منطق و کلام |
فیلسوف آلمانی. بهسبب تحلیل روانشناختی بسیار انتقادیاش از باور مذهبی و سهمش در دفاع از ماتریالیسم مشهور است. در هایدلبرگ[۱] و برلین دانشجوی الهیات بود و به تأثیر از هگل به فلسفه روآورد. در ارلانگن[۲] دانشنامۀ دکتری گرفت و تا ۱۸۳۲ در آنجا باقی ماند. در این سال بهسبب نگارش اندیشههایی دربارۀ مرگ و نامیرایی[۳]، که در ۱۹۳۰ با نام مستعار بهچاپ رسیده بود و مسیحیت را دینی ناانسانی[۴] و انسانیتزدا[۵] تصویر میکرد، از کار برکنار شد. در ۱۸۳۶ به رشنبرگ[۶] رفت و با آرنولد روگه[۷] در سالنامههای هال[۸] همکاری کرد و بسیاری از نوشتههای خود را برای اولین بار در این نشریه منتشر کرد. در این دوره بود که اغلب آثار مهم فویرباخ پدید آمد: ذات مسیحیت[۹] (۱۸۴۱)، اصول فلسفۀ آینده[۱۰] (۱۸۴۳) وذات مذهب[۱۱] (۱۸۴۶). فویرباخ در سالهای آخر زندگی، بهصورت نماد آزادیخواهان آلمان درآمد. انسانشناسی فلسفی او نقطۀ عزیمت هگلیهایی چون فریدریش انگلس[۱۲] و کارل مارکس[۱۳] شد. هگل، واقعیت را محصول اندیشه میدانست، اما فویرباخ اعلام کرد که اندیشه محصول واقعیت است. هگل به تقدم عقل مطلق، که خودش را در طبیعت و بشریت تحقق میبخشد، معتقد بود، اما فویرباخ به تقدم عقل بشری اعتقاد داشت که یگانه واقعیت اصیلی را که انسان میتواند بشناسد و یگانه «خودبودنی» را که میتواند بهکار گیرد، خلق میکند. هگل واقعیت را در اندیشۀ مجرد قرار داده بود؛ فویرباخ واقعیت را در مردم قرار داد. نقد ایدئالیسم، فویرباخ را به نقد مذهب کشاند. او خدا و عقل مطلق را فرافکنیهای صرف ذهن انسان دانست. درحالیکه عالیترین صفات به خدا و مطلق نسبت داده میشود، صفات نازلتر به انسانها اختصاص مییابد. حس گناه و ناتوانی حاصل از آن، فقر زندگی انسانها را سبب میشود. فویرباخ منکر سهم مذهب در تکامل انسان نیست، اما مذهب را صرفاً محصول ناآگاهانۀ دیگری از نیروی اسطورهسازی انسان میداند. بهعقیدۀ فویرباخ، این نیرو از این پس میتواند بهکمک دانشِ انسانشناسی، روانشناسی و فیزیولوژی به نیرویی خودآگاه تبدیل شود. انسان میتواند با چنین دانشی سلامت و سعادت حقیقی را در همین زمین برپا کند. فویرباخ نتیجه میگیرد که الهیات و فلسفه باید فقط به طبیعت انسان و انسانیشدن خدا بپردازد. فویرباخ با تلفیق انسانشناسی و الهیات، انسانیت را به غایتی فینفسه تبدیل کرد. با اینحال، شکلی از خودپرستی را بسط نداد، بلکه معتقد بود که طبیعت اجتماعی انسان در عشقی جلوهگر میشود که در رابطهای از نوع من ـ تو ارضا میشود.