گشتالت درمانی
گِشْتالتدرمانی (Gestalt therapy)
روشی بشردوستانه در رواندرمانی، با رویکردی کلنگرانه به تجربۀ بشر و تأکید بر مسئولیت شخص و آگاهی او از نیازهای روانی و جسمانی حال حاضرش. گشتالتدرمانی را فردریک (فریتس) پرلز[۱]، روانپزشک آلمانیتبار، با همسرش، لورا، در دهۀ ۱۹۴۰ پی افکند. پرلز بعضی نظریهها و روشهای فرویدی را نمیپسندید و از روانکاوان دیگری همچون کارن هورنای و ویلهلم رایش متأثر بود. او از آرایی در اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسی ازجمله آزادی و مسئولیت، تجربۀ بیواسطه، و نقش شخص در معنابخشی به زندگی خویش نیز تأثیر پذیرفت. نظام فکری پرلز در درمان، در چارچوب روانشناسی گشتالت قرار داشت. بنابر روانشناسیِ ادراک[۲]، هنگامی که جاندار با مجموعهای از عناصر روبهرو میشود آنها را نه بهصورت جزء جزء بلکه همچون الگو یا ترکیبی کلی در یک بستر درک میکند. پرلز این تعبیر را به تجربۀ انسانی تعمیم داد و بر این فرض تأکید کرد که انسان سالم دایرۀ تجربههای خود را در قالب نیازهای معیّنی سامان میبخشد که به آنها پاسخ متناسب میدهد. برای مثال، هنگامیکه ادراکهای گوناگون، انسان سالم را بهسمت تجربهکردن گشتالت گرسنگی میرانند او غذا میخورد. حال آنکه شخص روانرنجور از تشکیل گشتالت متناسب جلوگیری میکند و به نیاز خود پاسخ درخور نمیدهد. بههمین ترتیب، شخصی که اهانتی میبیند و عصبانی میشود اما آگاهی خود از خشمش را سرکوب میکند و خشمش را فرو میخورد نیز واکنش مناسبی نشان نداده است. گشتالتدرمانی میکوشد به شخص بیاموزد که از احساسات خود و زمینۀ آنها شناخت صحیح حاصل کند تا بتواند به موقعیتها پاسخ معقول و کامل بدهد. در این روش تأکید بر «اینجا و اکنون» است نه بر تجربههای گذشته؛ هنگامیکه بیمار از اکنون آگاه شد میتواند به تنشهای گذشته و امور ناتمام خود، که پرلز آنها را گشتالتهای ناقص مینامید، نیز بپردازد. یکی از روشهای کار متخصصان گشتالتدرمانی صورت نمایشیدادن به مسائل روانی برای فهماندن آنها به بیمار است. از بیمار خواسته میشود که جوانب سرکوفتۀ شخصیتش را بازی کند یا بازیگر نقش اشخاص دیگر شود. در گشتالتدرمانی، همچون دیگر رواندرمانیهای بشردوستانه، فرض بر این است که انسان ذاتاً به تندرستی، کمال، و تحقق استعداد خویش گرایش دارد. پرلز بیشتر روشهای گشتالتدرمانی را در امریکا پدید آورد و در دهۀ ۱۹۶۰ در بسیاری از نقاط این کشور مؤسساتی برای این نوع درمان تأسیس کرد.