لایب نیتس، گوتفرید ویلهلم فون (۱۶۴۶ـ۱۷۱۶)
لایْبْنیتْس، گوتْفرید ویلْهِلْم فون (۱۶۴۶ـ۱۷۱۶)(Leibniz, Gottfried Wilhelm von)
گوتفرید ویلهلم فون لایب نیتس Gottfried Wilhelm von Leibniz | |
---|---|
زادروز |
۱۶۴۶م |
درگذشت | ۱۷۱۶م |
ملیت | آلمانی |
تحصیلات و محل تحصیل | دکتری حقوق از دانشگاه آلتدورف |
شغل و تخصص اصلی | فیلسوف و ریاضی دان |
شغل و تخصص های دیگر | کتابدار، مورخ، قاضی و وزیر |
آثار | گفتار در مابعدالطبیعه (۱۶۸۵)؛ نظام جدید (۱۶۹۵) |
گروه مقاله | ریاضیات، فلسفه ، منطق و کلام |
فیلسوف و ریاضیدان آلمانی و یکی از بنیادگذاران دانش جدید. پدرش استاد فلسفۀ اخلاق بود. در ۱۲سالگی بدون معلم، زبانهای یونانی و لاتینی را فراگرفت تا کتابهای کتابخانۀ پدرش را بخواند. از ۱۶۶۱ تا ۱۶۶۶ در دانشگاه لایپزیگ[۱] حقوق خواند و در ۱۶۶۷ در ۲۰سالگی از دانشگاه آلتدورف[۲] دانشنامۀ دکتری حقوق گرفت و بلافاصله به خدمت اسقف اعظمِ الکتور[۳] ماینتس[۴] درآمد و تا ۱۶۷۲ در سِمت خود باقی ماند و به کار سیاست پرداخت. در ۱۶۷۲ به پاریس فرستاده شد تا لوئی چهاردهم را از حمله به سرزمینهای آلمانی منصرف و به تبعید ترکان از مصر قانع کند. اما این هدفش برآورده نشد. در پاریس آرای دکارت را با مالبرانش[۵] و آرنو[۶] بررسی کرد و نزد هویگنس[۷] ریاضیات و فیزیک خواند. در ۱۶۷۳ و مجدداً در ۱۶۷۶ به انگلستان سفر کرد. در این سالها مستقل از نیوتون و با علامتگذاری بهتر، به کشف حساب دیفرانسیل و انتگرال نائل آمد. در ۱۶۷۶ به آمستردام رفت و با اسپینوزا ملاقات کرد. در همین سال به خدمت خانوادۀ براونشوایگ[۸] در هانوور[۹] درآمد و تا پایان عمر در مشاغل کتابدار، مورخ، قاضی و وزیر خدمت کرد. لایبنیتس در تأسیس جامعۀ براندنبورگ[۱۰] (آکادمی علوم برلین) در ۱۷۰۰ نقشی فعال داشت و در ملاقاتهایی با پطر کبیر، اصلاحات آموزشی و تأسیس آکادمی علوم پترزبورگ را به او پیشنهاد کرد. او با اغلب چهرههای سرشناس علمی و فلسفی عصر خویش مراوده و مکاتبه داشت. گستردگی علایق لایبنیتس نه نشان پراکندگی ذهن بلکه ثمرۀ این اعتقاد بود که عقل در همهجا حاضر است. او بهعنوان یکی از بزرگترین عقلگرایان عصر جدید، با تجربهگرایی جان لاک[۱۱] و تلقی او از ذهن بهعنوان لوح پاک که فقط از راه حواس میآموزد، مخالف بود. اما عقلگرایی فلسفی لایبنیتس برخلاف دکارت، واقعیت محسوس و متغیر را تحقیر نمیکرد بلکه آن را بهحساب میآورد و تبیین میکرد و بدینوسیله اندیشیدن به کثرت را با اندیشیدن به وحدت جمعپذیر میدانست. او ضمن مخالفت با طرفداران نظریۀ اتم یا ذرات فیزیکی تقسیمناپذیر در قرن ۱۷، معتقد بود آنچه بهراستی وجود دارد نه جوهرهای مادی بلکه جوهرهای روحی فردیاند که موناد[۱۲] (واژهای یونانی بهمعنای واحد) نامیده میشوند. بهنظر او وحدت شرط وجود موجود است. اما وحدت موناد، نه وحدتی خارجی بلکه وحدتی درونی است که وحدت چیزهای مرکب را ممکن میکند (مثلاً در ارگانیسم زنده). مونادها برخلاف نقاط ریاضی یا فیزیکیِ تقسیمپذیر، نه فقط واحدند بلکه یکه و منحصر به فردند، یعنی هر موناد با همۀ مونادهای دیگر تفاوت دارد. مونادها در و پنجره ندارند که بتوانند از یکدیگر تأثیر پذیرند؛ نیروهایی فعّالند که هرکدام سرگذشت مستقل خود را که از قبل در «مفهوم کامل» هریک مقرر شده است، طی میکنند. بنابراین، مقولهای به نام علیت یا کنش مونادها بر یکدیگر وجود ندارد. خدا از پیش برنامۀ مونادها را با چنان دقتی طراحی کرده که همانند ساعتهایی کوک شده، وقوع رویدادی در یک موناد دقیقاً با وقوع رویدادی دیگر در موناد دیگر هماهنگ است و لایبنیتس آن را هماهنگی پیشبنیاد[۱۳] مینامد. بدینگونه، هر موناد، در عین حال آیینۀ کل عالم است و بهشیوۀ خودش آن را نمایش میدهد. پدیدۀ کثرت برخاسته از تصاویر کثیری است که مونادهای مختلف از عالم واحد عرضه میکنند، همچون شهر واحدی که از منظرهای گوناگون نگریسته شود، یا همچون نمایشی که تماشاچیان مختلف از جایگاههای مختلف آن را نظاره و وصف کنند. جهان کلیتی است که زیباییاش در هماهنگی اجزای آن است. به عقیدۀ لایبنیتس، این جهان بهترین جهان ممکن است زیرا به هردو اقتضای وحدت و کثرت پاسخ میگوید و حداکثر نظم و حداکثر تنوع را تحقق میبخشد. این عقیدۀ او بر اصل دلیل کافی[۱۴] (یعنی هیچ چیز بیدلیل رخ نمیدهد) استوار است، زیرا اگر همۀ جهانهای ممکن به یک اندازه خوب بودند، دلیل یا جهتی برای ترجیح یکی بر دیگری وجود نداشت. با این حال بهترین جهان ممکن، جهانی کامل نیست زیرا باز هم شر، هرچند به مقدار ناچیز، در آن وجود دارد که از محدودیت ذاتی هر مخلوقی ناشی میشود، اما هرمونادی میکوشد با ارائۀ تصویر هرچه بهتری از جهان بر این محدودیت غلبه کند. در چنین نظامی، تبیین مسائلی مانند عینیبودنِ مکان و زمان و حرکت دشوار است و لایبنیتس آنها را نسبی و وابسته به قوالب ذهنی ما میداند. کوشش او در تبیین اختیار انسان، تصنعی جلوه میکند. بعضی از آثار مهم لایبنیتس عبارتاند از: گفتار در مابعدالطبیعه[۱۵] (۱۶۸۵)؛ نظام جدید[۱۶] (۱۶۹۵)؛ تئودیسه[۱۷] (۱۷۱۰)؛ مونادولوژی[۱۸] (حدود ۱۷۱۳)