هابز، تامس (۱۵۸۸ـ۱۶۷۹)
هابْز، تامِس (۱۵۸۸ـ۱۶۷۹)(Hobbes, Thomas)
فیلسوف و نظریهپرداز سیاسی انگلیسی. فرزند یک روحانی انگلیکان[۱] بود، در ۱۴ یا ۱۵سالگی وارد آکسفورد شد و بعدها به عنوان معلم و مشاور خانوادۀ کاوندیش[۲] همراه آنها در اروپای برّی[۳] به سفر پرداخت. پس از ۱۶۲۱ تعدادی از مقالات فرانسیس بیکن را به زبان لاتین برگرداند و در ۱۶۲۸ نسخۀ انگلیسی آثار توکودیدس[۴] (توسیدید) را منتشر کرد. در سالهای اقامت در فرانسه (۱۶۲۹ـ۱۶۳۱) آثار اقلیدس را مطالعه کرد و به ریاضیات علاقهمند شد. در سومین سفرش به اروپای برّی با گالیله[۵]، مرسن[۶] و دکارت[۷] آشنا شد و از آنها تأثیر پذیرفت. در اثر آشوبهای قبل از جنگ داخلی و بهدلیل طرفداریاش از سلطنت، ناچار در ۱۶۴۰ به فرانسه گریخت و تا ۱۶۵۱ در آنجا ماند. در فرانسه کتاب مشهور خویش لویاتان[۸] (۱۶۵۱) را نوشت که پژوهشی فلسفی دربارۀ حکومت سیاسی مطلقه بود که در کشورهای اروپا، جانشین حاکمیت کلیسای قرون وسطا میشد. چهار سال بعد کتاب دربارۀ جسم[۹] را نوشت و وظیفۀ فلسفه را مطالعۀ اجسام متحرک دانست. در پرسشهایی دربارۀ آزادی، ضرورت و تصادف[۱۰] (۱۶۵۶) نظریۀ موجبیّت روانشناختی را مطرح کرد. این آثار مناقشههای بسیار برانگیختند و سبب شدند که نویسندهشان جانور مامزبری[۱۱]، و نماد الحاد و خودپرستی و بدعت خوانده شود. هابز وظیفۀ فلسفه را مطالعۀ دو نوع پیکره میدانست: پیکرۀ طبیعی و پیکرۀ مدنی. پیکرۀ مدنی که «به وسیلۀ ارادهها و توافق انسانها» ساخته میشود، جامعۀ مشترکالمنافع نامیده میشود. پیکرههای طبیعی آنهاییاند که کسب شناخت عقلانی از روندهای علّی آنها ممکن است. هابز با دیدگاهی مکانیکی به تبیین چیزها به کمک حرکت اجسام در فضا پرداخت و حتی اندیشه را نیز حرکتی از اجسام دانست. چون هرکس تابع قوانین فیزیکی و ریاضیای است که استثناناپذیرند، آزادی ظاهری را فقط باید به معنای فقدان اجبار خارجی فهمید. با این عقاید، در زمرۀ مبشران اصلی مادهگرایی جدید قرار گرفت. هابز در لویاتان هر واقعیتی را فردی و هر تجمعی را قراردادی میداند و از همینرو بهسبب تکیهاش بر فرد و جدایی حکومت از کلیسا، علیرغم دفاعش از حکومت مطلقه، یکی از مبشران فردگرایی و لیبرالیسم جدید نیز بهشمار میآید. هابز در لویاتان معتقد است که حالت طبیعی انسان «جنگ همه علیه همه» است. البته منظور هابز نه اشاره به وضعی واقعاً شناختهشده در تاریخ بشر، بلکه حالتی فرضی است که در آن قوۀ قهریهای وجود نداشته باشد. در چنین شرایطی زندگی آدمیان منزوی، فقیرانه، ناخوشایند، ددمنشانه و کوتاه است. اما جامعه فقط از توافق و پیمان ساخته میشود و از اینرو عقل بر پایه غریزۀ خوددوستی، آدمیان را به سوی انعقاد پیمانی سوق میدهد که هدف اصلیاش تأمین بقا و امنیت آنها است. در این راه آدمیان باید تمامی حقوق و قدرتهای خود را به حکومت، که نهایتاً حاکمی خودکامه است، واگذارند، زیرا حتی حفظ جزیی از قدرت، اسباب آشوب و مخلّ امنیت که هدف تشکیل حکومت است، میشود. احکام فرمانروا در همۀ حوزههای زندگی، ازجمله خانواده و مذهب، از مطلقیت برخوردارند و او در سرکوب طغیان و نافرمانی، به استفاده از هر کیفری مجاز است. طرفداران پارلمان و کلیسا در آن زمان با آرای هابز مخالف بودند. اندیشههای لاک[۱۲] در کتاب دو رساله در باب حکومت[۱۳] را میتوان واکنشی ریشهای به عقاید هابز دانست.