کانت، ایمانویل (۱۷۲۴ـ۱۸۰۴)
کانْت، ایمانوئل (۱۷۲۴ـ۱۸۰۴)(Kant, Immanuel)
ایمانوئل کانْت Immanuel Kant | |
---|---|
زادروز |
کونیکسبرگ 1724م |
درگذشت | 1804م |
ملیت | آلمانی |
تحصیلات و محل تحصیل | دانشگاه کونیکسبرگ |
شغل و تخصص اصلی | فیلسوف |
آثار | نقد عقل محض (1781) |
گروه مقاله | فلسفه ، منطق و کلام |
فیلسوف آلمانی و بنیادگذار فلسفۀ نقدی و از مهمترین چهرههای تاریخ فلسفه که جهت پژوهش فلسفی را دگرگون کرد. در کونیکسبرگ[۱] در پروس شرقی (کالینینگراد[۲] فعلی در روسیه) در خانوادهای پیتیست[۳] از طبقۀ متوسط بهدنیا آمد. در ۱۷۴۰ به دانشگاه کونیکسبرگ وارد شد و به مطالعۀ الهیات، علوم طبیعی و فلسفه پرداخت. در آنجا از اندیشههای طرفداران کریستیان وُلف[۴] تأثیر پذیرفت و آثار لایبنیتس[۵] و نیوتون را مطالعه کرد. مرگ پدر سبب شد که تحصیل دانشگاهی را رها کند و مدتی طولانی به تدریس خصوصی بپردازد. در ۱۷۵۵ دوباره به دانشگاه کونیکسبرگ بازگشت و تا پایان عمر در آنجا باقی ماند. در ۱۷۷۰ به مقام استادی رسید. فلسفۀ کانت را میتوان به دو دورۀ ماقبل نقدی و نقدی تقسیم کرد. در ۱۷۵۵ نخستین اصول معرفت مابعدالطبیعی[۶] را در نقد فلسفۀ لایبنیتس و تاریخ طبیعی عمومی سماوات[۷] را نگاشت که کاربرد قوانین نیوتونی برای تدوین فرضیۀ کانت ـ لاپلاس دربارۀ منشأ منظومۀ شمسی بود. آثار این دورۀ کانت عمدتاً به مسائل علمی و روششناختی میپردازند. او در نوشتههای دهۀ ۱۷۶۰ فلسفۀ ولف و لایبنیتس را مورد انتقاد قرار داد. در کوششی برای واردکردن مفهوم مقادیر منفی در فلسفه[۸] (۱۷۶۳) استدلال کرد که بعضی روابط فیزیکی نظیر علیت را نمیتوان به روابط منطقی تقلیل داد. در پژوهشی در دلایل وجود خدا[۹] (۱۷۶۳) کوشش دکارت در اثبات منطقی خدا را رد کرد. در پژوهشی دربارۀ تمایز میان اصول الهیات طبیعی و اخلاقیات[۱۰] (۱۷۶۴) کوشش لایبنیتس را برای متکیکردن فلسفه بر روش استنتاجی نقد کرد و در صور و اصول جهانهای محسوس و معقول[۱۱] (۱۷۷۰) کاملاً از مابعدالطبیعۀ لایبنیتسی دوری گرفت. در این کتاب برای نخستینبار این نظر را مطرح کرد که ما میتوانیم شناخت پیشینی از مکان و زمان داشته باشیم زیرا زمان و مکان فقط صورتهایی قبلی در ذهن ما هستند که ذهن آنها را بر تجربه اطلاق میکند. این گامی مهم در انقلاب کپرنیکی کانت در جهت برجستهسازی ذهن در مقابل عین بود. فهم ما با شیء مطابق نمیشود بلکه شیء است که با فهم ما انطباق مییابد. کانت با مطالعۀ روسو و هیوم از اصالت عقل جزمی دور شد. هیوم کانت را از خواب جزمی[۱۲] بیدار کرد و شک در مبانی معقول و ضرورت[۱۳] تعیین حدود توانایی عقل را به او یادآور شد، و روسو بهعنوان یکی از پیشگامان رمانتیسم، اهمیت احساس و عواطف را به او نشان داد. دورۀ ۱۷۸۱ تا ۱۷۹۰ را باید دورۀ تکامل فلسفۀ نقدی کانت دانست. در ۱۷۸۱ مشهورترین اثرش نقد عقل محض[۱۴] را نوشت که به دو بخش تقسیم میشود: «آموزۀ استعلایی عناصر[۱۵]» که به منشأهای شناخت انسان میپردازد و آموزۀ استعلایی روش[۱۶] که کاربرد درست و نادرست عقل را بررسی میکند. واژۀ استعلایی بهمعنای روشی است که با شروط ضروری اما غیرتجربی شناخت سروکار دارد. در ۱۷۸۵ بنیاد مابعدالطبیعۀ اخلاق[۱۷] و در ۱۷۸۷ نقد عقل عملی[۱۸]، هردو در باب فلسفۀ اخلاق، را نوشت. نقد سوم به نام نقد قوۀ حکم[۱۹] به بررسی احکام زیباييشناختی، احکام مربوط به امر والا و احکام غایت شناختی میپردازد. کانت معتقد بود که تجربهگرایی و عقلگرایی به بنبستهای تیرهوتار و بیفایدهای منتهی شدهاند و باید فلسفهای بنیاد کرد که در آن تجربه و عقل به شیوهای سازگار شوند که در دام شکاکیت تجربهگرایی یا ساختهای گسترده اما تأییدناپذیر عقلگرایی نیفتند. کانت به بررسی تفکیک رایج قضایا به تحلیلی[۲۰] و ترکیبی[۲۱] پرداخت. قضیهای تحلیلی است که محمول در موضوع مندرج باشد، نظیر «مثلث، سه گوشه دارد». حقیقت چنین قضیهای با تحلیل خود موضوع یعنی مفهوم مثلث و اینهمانی آن با سه گوش بهدست میآید. حکم ترکیبی حکمی است که محمول به موضوع اضافه میشود یا آن را توسعه میدهد. نظیر این حکم که «مثلثها نخستین اشکالی بودند که در هندسه کشف شدند» حقیقت چنین حکمی از تحلیل صرف موضوع آن بهدست نمیآید. کانت در عین حال میان دو نوع شناخت تمایز مینهد. شناخت پیشینی[۲۲] که از تجربه اخذ یا توسط آن تصدیق نمیشود؛ شناخت پسینی[۲۳] که از تجربه اخذ یا با آن تصدیق میشود. فلسفۀ قبل از کانت احکام تحلیلی را شناختپذیر بهنحو پیشینی و احکام ترکیبی را شناختپذیر بهنحو پسین میدانست. احکام تحلیلی پیشین همیشه و ضرورتاً صحیح بودند (مانند مربع دارای چهار گوشه است)، اما فقط به معناها و روابط کلمات و مفاهیم میپرداختند و مرتبط با جهان خارجی یا کاشف واقعیتی دربارۀ آن نبودند. احکام ترکیبی پسین دربارۀ جهان بودند (مانند آب در ۱۰۰ درجه به جوش میآید)، اما فقط حقایقی محتمل و ممکن بهشمار میرفتند. این تقسیمبندی به این معنا بود که ما نمیتوانیم شناختی یقینی از تجربه داشته باشیم. کانت با قائلشدن به شکل سومی از قضایا به نام قضایای ترکیبی پیشینی[۲۴] امکان شناخت یقینی از تجربه را مطرح کرد. اینها قضایایی هستند که گرچه محمولشان در موضوعشان مندرج نیست، از ضرورت برخوردارند و از لحاظ منطقی از احکام مربوط به تجربۀ حسی مستقلاند. به عقیدۀ کانت، تقریباً همۀ ریاضیات و اصول موضوعۀ علوم طبیعی و اخلاق از این گونه احکاماند. مثلاً قضیۀ ۱۲=۷+۵ گرچه قضیهای پیشینی است، اما ترکیبی است زیرا تصورِ حاصلجمعِ ۱۲، از مبنا قراردادن یکی از دو عدد ۵ یا ۷ و افزودن واحد به واحدِ عدد دیگر به آن، در جریانی زمانی، و نه دفعتاً، حاصل میشود. این دیدگاه کانت در فلسفۀ معاصر طرفداران چندانی ندارد و همان تقسیم قضایا به دو دستۀ تحلیلی (پیشینی) و ترکیبی (پسینی) رایجتر است. کانت در نظریۀ شناخت خود معتقد است که تجربۀ حسی، محتوا یا مادۀ معرفت را فراهم میکند و ذهن نیز با قوالب پیشینی خود که مقولات[۲۵] نامیده میشوند، آنها را نظم و ترتیب و صورت میبخشد و درک میکند. مقولات کانتی عبارتاند از ۱. از لحاظ کمیّت: وحدت[۲۶] (اندازه[۲۷])، کثرت[۲۸] (مقدار[۲۹])، تمامیّت[۳۰] (کل[۳۱])؛ ۲. از لحاظ کیفیت: ایجاب (واقعبودن[۳۲])، سلب[۳۳]، عدول (یا حصر[۳۴])؛ ۳. از لحاظ نسبت: جوهر و عرض[۳۵]، علت و معلول[۳۶]، مشارکت (یا تبادل)؛ ۴. از لحاظ جهت: امکان[۳۷]، وجود[۳۸]، وجوب (یا ضرورت). بدینترتیب، باید هرچه از دادههای حسی (یا شهود حسی) به ذهن میرسد، نخست از صافی زمان و مکان (یا صور شهود) بهعنوان «شروط امکان تجربه» بگذرد و سپس در مقولات یا قوالب فاهمه بهعنوان شروط امکان شناخت ریخته و درک شود. این شناخت عینی و نزد همه یکسان است، زیرا قوای شناختی همۀ آدمیان یکی است. وحدتِ ترکیبی کثرات مستلزم وحدت ذهن متفکر و ادراککننده است و وحدت استعلاییِ ادراک نفسانی نامیده میشود. دخالت فعال ذهن، به مواد خارجی تجربه، معنا میبخشد و هر شناختی لاجرم از مجرا و صافی ذهن ما میگذرد. بنابراین ما از نفسالامر یا شیء فی نفسه چیزی نمیدانیم بلکه فقط از پدیده یا شیء، آن گونه که در ذهن پدیدار میشود، آگاهیم. با توجه به همین ساختار ذهن است که کانت احکام ترکیبی پیشینی را در ریاضیات و فیزیک ممکن اما در متافیزیک ناممکن میداند. هر شناخت نظری از اطلاق این مقولات پیشینی بر مواد حسی واقع در زمان و مکان فراهم میشود، در حالیکه مفاهیم متافیزیکی نظیر خدا، اختیار و نامیرایی نفس هیچ مابهازایی در تجربه حسی ندارند، بلکه از آن فراتر میروند بنابراین کانت میان دو دسته مفاهیم تمایز مینهد: مفاهیمی که تجربه را طبقهبندی میکنند و نقش تقویمی دارند و مفاهیمی که به تجربۀ مشخص کاری ندارند و فقط نقشی تنظیمی دارند و ما را بهسوی هدفی سودمند برای علم یا اخلاق هدایت میکنند. مفاهیم سهگانه فوق از دسته اخیرند و مفاهیم «چنان که گویی[۳۹]» نامیده میشوند. بنابراین کانت متافیزیک جزمی را از این جهت که وانمود میکند احکامی دربارۀ جهان صادر میکند اما این احکام هیچ مابهازایی در تجربه ندارند، رد میکند. نظریۀ اخلاقی کانت بر مفهوم تکلیف استوار است. انسان خوب کسی است که عملش نه به خاطر ترس از مجازات یا بهدستآوردن پاداش و سعادت، بلکه براساس انجام وظیفه بهگونهای مطلق و نامشروط باشد. انسان باید چنان رفتار کند که بتواند بخواهد قاعدۀ رفتارش به قانونی کلی برای رفتار همگان تبدیل شود. کانت در نظریۀ زیباييشناسیاش در نقد سوم معتقد است که احکام مربوط به زیبایی چیزها گرچه بر احساس متکیاند اما باز هم اعتباری نامشروط و همگانی را طلب میکنند و بدین اعتبار با سلیقهها و عقاید فرق دارند. وقتی شخصی چیزی را زیبا میخواند، قوای متخیله، ادراک و فاهمه هماهنگ میشوند و این یعنی بیان هماهنگی اوبژه با ساختار ذهن. در تأثیر کانت بر فلسفه همین بس که کمتر فیلسوفی پس از او به اندیشههایش رجوع نکرده است. ایدئالیسم آلمانی از اندیشههای او سرچشمه گرفت و فیشته[۴۰]، شلینگ[۴۱]، شوپنهاور[۴۲]، هگل[۴۳] و کاسیرر[۴۴] و بسیاری دیگر از او تأثیری ژرف پذیرفتند.
- ↑ Königsberg
- ↑ Kaliningrad
- ↑ pietist
- ↑ Christian Wolff
- ↑ Leibniz
- ↑ First Principles of Metaphysical
- ↑ General Natural History of Heavens
- ↑ An Attempt to Introduce the Concept of Negative Magnitudes into Philosophy
- ↑ Enquiry into the Proofs for the Existence of God
- ↑ Inquiry into the Distinctness of the Principles of Natural Theology and Morals
- ↑ Forms and Principles of the Sensible and Intelligible Worlds
- ↑ dogmatic slumber
- ↑ necessity
- ↑ Critique of Pure Reason
- ↑ transcendental doctrine of elements
- ↑ transcendental doctrine of method
- ↑ Foundations of the Metaphysics of Morals
- ↑ Critique of Practical Reason
- ↑ Critique of Judgment
- ↑ analytic
- ↑ synthetic
- ↑ A Priori
- ↑ A Posteriori
- ↑ apriori synthetic
- ↑ categories
- ↑ unity
- ↑ measure
- ↑ plurality
- ↑ quantity
- ↑ totality
- ↑ the whole
- ↑ reality
- ↑ negation
- ↑ limitation
- ↑ substance and accident
- ↑ cause and effect
- ↑ possibility
- ↑ existence
- ↑ As if, Als ob
- ↑ Fichte
- ↑ Schelling
- ↑ Schopenhauer
- ↑ Hegel
- ↑ Cassirer