مونتنی، میشل دو (۱۵۳۳ـ۱۵۹۲)
مونْتِنْی، میشِل دو (۱۵۳۳ـ۱۵۹۲)(Montaigne, Michel de)
میشل دو مونتنی Michel de Montaigne | |
---|---|
زادروز |
۱۵۳۳م |
درگذشت | ۱۵۹۲م |
ملیت | فرانسوی |
تحصیلات و محل تحصیل | تحصیل حقوق |
شغل و تخصص اصلی | نویسنده |
آثار | رسالات (۱۵۷۲) |
گروه مقاله | ادبیات غرب |
نویسندۀ فرانسوی. ابداعکنندۀ شیوۀ رسالهنویسی است. در ۱۵۸۰ دو جلد از نخستین مقالات[۱] خود را منتشر کرد؛ سومین جلد نیز در ۱۵۸۸ انتشار یافت و ویرایش نهایی آنها پس از مرگ او در ۱۵۹۵ بهچاپ رسید. مونتنی در آثارش جنبههای زندگی را از دیدگاهی موشکافانه توأم با ظرافت بررسی میکند؛ از تکبر و غرور انسان انتقاد میکند و به فلسفه و مذهب بدگمان است و راه مستقل خود را بهسوی معرفت نفس جستوجو میکند. فرانسیس بیکن[۲] ازجمله اندیشمندانی است که آثار مونتنی او را به مبارزه طلبیده و سر ذوق آورده است. آثار مونتنی، هنگامیکه جان فلوریو[۳] آنها را در ۱۶۰۳ ترجمه کرد، بر شکسپیر و دیگر نویسندگان انگلیسی اثر گذاشت. مونتنی در شاتو دو مونتنی[۴]، نزدیک بوردو[۵]، بهدنیا آمد؛ حقوق خواند و در ۱۵۵۴ مشاور پارلمان بوردو شد. از اوایل زندگی او اطلاعات زیادی در دست نیست؛ جز اینکه مرتب از پاریس و دربار فرانسوای دوم[۶] بازدید میکرد. در ۱۵۶۹ ترجمۀ لاتینیالهیات طبیعی[۷]، اثر ریموند سیون[۸] (از استادان تولوز[۹] در قرن ۱۵)، را انتشار داد و در همین سال آثار ایتن دو لا بوئسی[۱۰]، دوستش، را چاپ کرد. در ۱۵۷۱ در املاکش انزوا گزید؛ از ریاست دادگاه بخش کنارهگیری کرد و به نوشتن رسالات[۱۱] (۱۵۷۲) پرداخت. اثر طنزآمیز دفاعیۀ رمون سبون[۱۲] (ح ۱۵۷۶) گسترۀ کامل فلسفۀ شکاکیت مونتنی را آشکار میکند و او را از اعتقاد به تعقل و استدلال فلسفههای دیگر بازمیدارد. در آلمان، سوئیس، و ایتالیا به سیاحت پرداخت (۱۵۸۰ـ۱۵۸۱). انتخاب او به سِمت شهردار بوردو باعث بازگشت او به این شهر شد و تا ۱۵۸۵ در این مقام باقی ماند. نام مقالات مونتنی غالباً کمتر بر محتوای آنها دلالت دارد. دربارۀ موضوعهای بیشمار پراکندهگویی میکند و دیدگاه مضمون اصلی را غالباً از نظر دور میدارد، اما موضوع روشنی بیش از پیش توجهاش را جلب میکند و آن جستوجوی معرفت نفس است که بهشیوۀ زندگی کاملاً طبیعی و انسانی میانجامد. مقالات او زیاده از حد خودستایانه است، اما این شیوۀ مونتنی برای رسیدن به اصول و مقررات کلی رفتار و سلوک است. در جستوجوی معرفت نفس، دیدگاه اخلاقی و روانشناختی خویش را آشکار میکند و دربارۀ مطرحشدن ضعفهایش همان قدر بیتوجه است که در آشکار شدن فضیلتهایی که به آنها میبالد. مونتنی زادۀ عصر یأس و سرخوردگی است، که در آن ظهور باشکوه رنسانس رنگ باخته بود. از همۀ نوآوریها بیزار بود و جنبش دین پیرایی[۱۳] را بهمثابۀ انقلابی متکبرانه محکوم میکرد. همۀ توجه خود را به مسائل اخلاق عملی معطوف میداشت و، در بحث همیشگی، دربرابر تفکر قرون وسطایی، خود را در جرگۀ طرفداران عصر طلایی باستان قرار میداد. نظریات مونتنی دربارۀ آموزش و پرورش بااهمیتاند: آموزش را اساساً اخلاقی و عملی میداند تا فرآیندی علمی؛ آموزش راهبردهای زندگی از گذر تجربه، ارتباط اجتماعی، مسافرت، و کتاب خوانی در مرحلۀ دوم اهمیت قرار میگیرد.