ناسیونالیسم
ناسیونالیسم (nationalism)
(یا: ملیگرایی) در علم سیاست، جنبشی است که هدف آن اتحاد یک ملت، ایجاد یک کشور یا رهایی آن از زیر سلطۀ نیروهای بیگانه یا قدرتهای توسعهطلب است. جنبشهای ناسیونالیستی در قرن ۱۹ به عاملی نیرومند در صحنۀ سیاست اروپا مبدّل شدند؛ از ۱۹۰۰ نیز ناسیونالیسم نیرویی توانمند در آسیا و افریقا شد و در اواخر دهۀ ۱۹۸۰ـ۱۹۹۰ در اروپای شرقی حیاتی تازه گرفت. در قرن ۱۹ در اروپا، تحت تأثیر انقلاب فرانسه، جنبشهایی ظهور کرد که خواهان وحدت ملی در آلمان و ایتالیا و استقلال ملی در ایرلند، بلژیک، مجارستان، بوهم، لهستان، فنلاند، و کشورهای بالکان بودند. توجه و علاقه به زبان، تاریخ، سنن و فرهنگ ملی همراه این جنبشها احیاء گردید و بیشتر جنبشهای سیاسی را تحت تأثیر قرار داد. بهلحاظ سیاسی، ناسیونالیسم را میتوان همچون ایدئولوژیای برشمرد که بر برتری یک ملت و مردم آن در مقایسه با ملل و مردمان دیگر تأکید دارد. ناسیونالیسم افراطی میتواند منجربه ایجاد حکومتها و نظامهای سیاسی خطرناک (مانند آلمان نازی در دهۀ ۱۹۳۰ـ۱۹۴۰) شود. ناسیونالیسم را نباید با راسیسم[۱] یا نژادپرستی درآمیخت، زیرا یک ملت میتواند نژادها و اقوام بسیاری را دربرگیرد. ناسیونالیسم پیامد گریزناپذیر رشد دولت ملی از درون فئودالیسم و تغییر و تکامل برداشت قرون وسطایی از حاکمیت توسط کسانی مانند ماکیاولی[۲]، هابز[۳]، لاک[۴] و روسو[۵] بوده است. هیچ یک از عوامل زبان، مذهب، سنت و منافع اقتصادی نمیتواند تنها عامل یا حتی عامل مسلط در رشد ناسیونالیسم باشد. وحدت زبانی، عامل نیرومند بهشمار میآید، ولی عامل تعیینکننده نیست. زبان مشترک مانع از جدایی کوچنشینهای امریکا از بریتانیا نشد. وحدت مذهبی یحتمل در شکلگیری هویت میان پروتستانها و کاتولیکها جلوی وحدت ملی در آلمان را نگرفت. ملاحظات نامعقول و بیاساس اغلب موجب گشته است تا وحدت منافع اقتصادی نادیده گرفته شود. یحتمل، در میان عوامل مؤثر در ناسیونالیسم، رایجترین عامل و عامل مسلط همانا وحدت تاریخ، سنت و فرهنگ است که تعریف آن با اصطلاحات معمولی دشوار است، اما روی هم رفته عاملی بسیار مؤثر و نیرومند میباشد. البته بیگمان میهنپرستی میتواند مهمترین عامل مورد توجه اندیشمندان سیاسی باشد. در اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ ناسیونالیسم نیرویی انقلابی بود که بهشکل احساس و ادراک ستمدیدگی در میان بسیاری از مردمان فاقد آزادی سیاسی نمود یافت و ظرف یک قرن، «روح ملیت» منجربه ایجاد کشورهای مستقل یونان، بلژیک، صربستان، نروژ، ایتالیا، و آلمان شد. ناسیونالیسم به نیرویی قدرتمند و پرسر و صدا در سراسر جهان مبدّل گردید.
پس از ۱۹۴۵. پس از جنگ جهانی دوم، یکی از مشغلههای عمدۀ دولتها در کشورهای نوبنیاد در مستعمرات پیشین، برانگیختن گونهای حس ناسیونالیستی در میان مردم بوده است. در سالهای اخیر کشورهای پیشرفته اروپایی شاهد ظهور جنبشهای ناسیونالیستی کوچکی در درون مرزهای خود بودهاند. جنبش باسک[۶] در اسپانیا، خشونتآمیزترین جنبش در میان این جنبشها است. در فرانسه نیز یک جنبش جداییخواه باسک وجود دارد. فرانسه همچنین شاهد جنبشهای جداییخواه کوچکی در برتانی[۷]، کورس[۸] و آلزاس[۹] بوده است. در کانادا هم فرانسویزبانها برای کبک آزاد[۱۰] مبارزه میکنند.