هارتمان، نیکلای (۱۸۸۲ـ۱۹۵۰)
هارْتْمان، نیکُلای (۱۸۸۲ـ۱۹۵۰)(Hartmann, Nicolai)
فیلسوف آلمانی. از مهمترین چهرههای فلسفۀ آلمان در قرن ۲۰ بود. در ریگا[۱]، لاتْویا[۲]، بهدنیا آمد و در سنپترزبورگ، دورپات[۳] در استونی و ماربورگ[۴] تحصیل کرد و سپس در ماربورگ، برلین، کلن و گوتینگن به تدریس مشغول شد. در آغاز بهشدت به تعبیرهای نوکانتی از نظریههای افلاطون دربارۀ واقعیت علاقهمند بود، اما بعدها با رد این دیدگاه نوکانتی که ذهن، واقعیت را به کمک قوالب درونیاش میسازد، واقعیت را مقدم بر اندیشه دانست. همۀ پرسشهای بنیادی در همۀ حوزههای پژوهش، هستیشناسانهاند. حتی ایدئالیسم و ذهنگرایی نیز نمود هستی را توضیح میدهند. از اینرو کلیۀ علوم، حتی علوم طبیعی، نیز قادر نیستند از بنیانی متافیزیکی رها شوند. اما متافیزیک یک علم نیست، بلکه پیوندی از مسائل بیپاسخ است، در حالی که هستیشناسی جوانب شناختپذیر هستی را دربر میگیرد و یک علم محسوب میشود. بنابراین در همۀ پژوهشهای ما شناختنی و ناشناختنی بههم آمیختهاند. همین که درصدد شناخت مجهولی برمیآییم، حاکی از آن است که پیشاپیش چیزی معلوم ماست. هارتمان هستی را در دو بُعد تحلیل میکند: بُعد اولیه که شامل عرصههای هستی واقعی[۵] و هستی اندیشهای[۶] است و بُعد ثانویه که شامل عرصۀ شناخت[۷] و عرصۀ منطقی[۸] است. میان عرصۀ شناخت و عرصۀ هستی واقعی از یکسو و عرصۀ منطقی و عرصۀ هستی اندیشهای از سوی دیگر پیوندی نزدیک وجود دارد. هستی اندیشهای با هستی عقلانی یکی نیست زیرا عناصر غیرعقلایی نیز در آن وجود دارد. پس معرفت بشری قادر نیست کل طبیعت هستی را انعکاس دهد زیرا خود جزیی از آن است. هارتمان در کتاب اخلاق[۹] (۱۹۲۶) به تأثیر از آرای ارسطو و شلر[۱۰]، بر استقلال ارزشهای اخلاقی تأکید میکند. فرد انسانی بهعنوان موجودی که قادر به شناخت ارزشهاست از استقلال برخوردار است و تابع هیچ غایتی فراتر از خود نیست. هارتمان در روش فلسفیاش مسائل را از دیدگاههای متضاد بررسی میکرد و سپس برای حل آنها میکوشید. تاریخ فلسفه نزد او نیز همانند هگل، نه ملغمهای از آرا و نظامهای پراکنده و بیارتباط، بلکه انباشت همواره متغیری از بصیرتهای همبسته است. از آثارش: منطق افلاطونی هستی[۱۱] (۱۹۰۹)؛ راههای جدید هستیشناسی[۱۲] (۱۹۴۳)؛ زیباشناسی[۱۳] (۱۹۵۳).