نام انگاری
نامْانگاری (Nominalism)
(یا: نومینالیسم) در فلسفۀ اسکولاستیک قرون وسطا، آموزۀ مبتنیبر این عقیده که کلیات[۱]، بهرهای از واقعیت ذاتی یا جوهری ندارند و فقط اشیا و امور جزئی و فردی از هستی واقعی برخوردارند. این کلیات، ازقبیل جانور، ملت، زیبایی و دایره، چیزی جز نام انگاشته نمیشدند و اصطلاح نامانگاری از همینجا پدید آمد. مثلاً، نام دایره به چیزهایی اطلاق میشود که گردند و از اینرو وجه تسمیهای کلی است؛ اما هیچ همانستی ملموس و مشخصی با ذات جداگانۀ گردبودن، که متناظر با این نام باشد، وجود ندارد. آموزۀ مبتنیبر نامانگاری مخالف با نظریۀ فلسفی موسوم به واقعگرایی افراطی[۲] است که برطبق آن کلیات از هستی واقعی و مستقلی برخوردارند که مقدم بر اشیا و امور جزیی و جدا از آنهاست. نامگرایی از این عقیدۀ ارسطو پدید آمد که واقعیت، متشکل از چیزهای منفرد است؛ نظریۀ افراطی واقعگرایی نخستینبار از جانب افلاطون در آموزهاش راجع به صورتهای مثالیِ کلی[۳] صریحاً اعلام شد. مناقشۀ نامگرایان و واقعگرایان در اواخر قرن ۱۱م و سراسر قرن ۱۲م آشکارا جریان داشت؛ روسلَن[۴] موضع نامگرایان را شرح میداد و برنارد شارتری[۵] و ویلیام شامپو[۶]، که همگی حامی حکمت مدرسی بودند، از موضع واقعگرایان دفاع میکردند. نظریهای در حد واسط میان نامانگاری و واقعگرایی نظریۀ مفهومگرایی[۷] است که در آن کلیات، اگرچه وجود واقعی یا ذاتی در جهان خارجی ندارند، بهصورت ایدهها یا مفاهیم موجودند و بههمین سبب چیزی بیشتر از نامِ صِرف بهشمار میروند. نظریۀ بدیل دیگر عبارت است از واقعگرایی معتدل[۸]، که جایگاه کلیات را ذهن میداند اما به وجود شالودهای واقعی از آنها در اشیای جزیی نیز اذعان دارد. دفاعی که ویلیامِ اِکمی[۹] از نامانگاری بهعمل آورد راه را برای انواع نظریههای نامانگارانۀ جدید ازقبیل نظریههای ابزارگرایی[۱۰]، عملگرایی[۱۱]، معنیشناسی[۱۲] و پوزیتیویسم منطقی[۱۳] هموار کرد.