دیگری
دیگری (Other)
مفهوم مهمی در فلسفه که در تقابل با «خود» قرار میگیرد. اغلب از مفهوم دیگری، مفهومِ کسی غیر از خود اراده میشود. لِویناس[۱] فیلسوف، فرانسوی لیتوانیتبار، سهم بسزایی در ترویج کاربرد امروزی آن بهمعنی «ذاتاً متفاوت» داشت و در کتاب دیگریِ بیکران[۲] آن را با مفهوم خدا[۳] در متون مقدس، پیوند داد. لویناس «دیگری» را دارای تفوق یا تقدم اخلاقی بر «خود» میداند. صرف حضور «دیگری» مقتضیاتی دارد که از قبل پاسخ ما را برای درنظرگرفتن یا نادیدهگرفتن آنها تعیین میکند. این مفهوم و نیز مسئلۀ «مواجهۀ رودررو» بعد با استفاده از نکاتی که دریدا[۴] دربارۀ عدم امکان حضور محض «دیگری» و مسائل زبان و بازنمایی (تصور) مطرح کرد، بازنگری شد. این بازنگری تا حدودی با تحلیل خود لویناس از تفاوت بین «گفتن و گفته» به انجام رسید، ولی تقدم اخلاق بر مابعدالطبیعه همچنان برجای ماند. لویناس «دیگری» را به بیخوابی و بیداری تشبیه میکند. این حالت خلسه، بیخویشتنی و دگربودگیِ دیگری است که سبب میشود هرگز نتوان بهطور کامل آن را تسخیر و یا از آن خود کرد و این دگربودگی پایانناپذیر و بیکران است. حتی با کشتن یک «دیگری» «دگربودگی» باقی میماند؛ آن قابل نفی و چیرگیپذیر نیست. این بیکرانگی «دیگری» به لویناس اجازه میدهد که در علوم اجتماعی، تعریف شخص از «دیگری» تا حدودی مشخصکننده و متمایزکننده و چهبسا سازندۀ «خود» و دیگر پدیدهها و واحدهای فرهنگی است. واحدهای فرهنگی ـ آدمها، واژهها، معنیها، نظرها، دستگاههای فلسفی، سازمانهای اجتماعی ـ فقط در یک روند فعال جداسازی، تقابل، و درجهبندی است که وحدت مطلق خود را حفظ میکنند. پدیدهها یا واحدهای دیگر باید با قرارگیری در یک سلسلهمراتب دوگانه که واحد را ممتاز و مطلوب و دیگری را بیمقدار نشان میدهد خارجی یا دیگری قلمداد شوند. مفهوم «دیگری» در علوم اجتماعی برای فهم روندهایی بهکار رفته است که طی آنها برخی جوامع، گروهها یا جوامع را که ناجور میبینند یا میخواهند به زیر سلطه درآورند، جداسازی میکنند. سیمون دو بووار[۵] با استفاده از مفهوم «دیگری» در فلسفۀ هگل[۶]، شرح میدهد که چگونه فرهنگ مردسالارانه، زن را نسبت به مرد «دیگری» میبیند.