نظریه پسااستعماری
نظریۀ پَسااستعماری (Postcolonialism)
مجموعه نظریاتی در فلسفه و ادبیات که به میراث استعمار میپردازد. در مقام نظریهای ادبی یا رویکردی انتقادی، ادبیات کشورهای مستعمره و نیز تمامی آثار ادبی با موضوع استعمار را دربرمیگیرد. در سالهای اخیر نظریۀ پسااستعماری از لوازم کار نقد شد و بسیاری از منتقدان کتاب شرقشناسی[۱] ادوارد سعید[۲] را سنگپایۀ این نظریه میدانند. این نظریه به بسیاری از مسائل جوامعی که استعمار را تجربه کردهاند میپردازد: معضلات ایجاد هویت ملی پس از دوران استعمار؛ کوششهای نویسندگان مستعمرات برای بیان و حتی تجلیل هویت فرهنگی خود و بازپسگیری آن از استعمارگران؛ این که دانش مردمان مستعمرات چگونه در خدمت منافع استعمارگران قرار گرفته است و اصولاً دانش قوم تابع چگونه تولید و مصرف میشود؛ و اینکه ادبیات قدرتهای استعماری چگونه با اشاعۀ تصورات تحقیرآمیز از این اقوام، استعمار را توجیه میکند. ساختار نگاه به خود و دیگری براساس تقابلهای دوشقّی است. در مورد استعمار، این دو شق عبارت بودند از شرقی و غربی. این تقابل به استعمارگر حق حاکمیت میداد. واکنش نویسندگان مستعمرات دربرابر میراث استعمار «نوشتن با نگاه از بیرون به مرکز» بود. این اتفاق زمانی افتاد که اقوام بومی باسواد شدند و آغاز به نگارش دربارۀ تاریخ و میراث خود کردند ولی به زبان استعمارگران. از اینرو پسااستعمار در ادبیات اکنون به آثار نویسندگانی اطلاق میشود که در مستعمرات بهدنیا آمدهاند. به اعتقاد اصحاب نظریۀ پسااستعماری، مستعمرات پس از کسب استقلال نیز همچنان متأثر از استعمارند.