سارتر، ژان پل (۱۹۰۵ـ۱۹۸۰)
سارْتْر، ژان پُل (۱۹۰۵ـ۱۹۸۰)(Sartre, Jean-paul)
ژان پُل سارْتْر Jean-paul Sartre | |
---|---|
زادروز |
پاریس 1905م |
درگذشت | 1980م |
ملیت | فرانسوی |
تحصیلات و محل تحصیل | رشتۀ فلسفه دانشسرای عالی |
شغل و تخصص اصلی | فیلسوف، رماننویس و روشنفکر |
آثار | تهوع، هستی و نیستی |
گروه مقاله | ادبیات غرب، فلسفه ، منطق و کلام |
جوایز و افتخارات | جایزۀ نوبل ادبیات در 1964 |
فیلسوف اگزیستانسیالیستپ[۱]، رماننویس و روشنفکر برجستۀ فرانسوی در قرن ۲۰. در پاریس به دنیا آمد و در ۱۹سالگی به دانشسرای عالی رفت و پس از فراغت از تحصیل در رشتۀ فلسفه، در ۱۹۲۹ در دبیرستان آور[۲] بهتدریس مشغول شد. در این زمان با سیمون دو بووار[۳] آشنا شد که تا پایان عمر، همدم عاطفی و فکری او بود. در ۱۹۳۳ به برلین رفت تا به مطالعۀ فلسفۀ هوسرل[۴] و هایدگر[۵] بپردازد. در ۱۹۳۸ نخستین رمان خود به نام تهوع[۶] را چاپ کرد. در ۱۹۴۳ اثر فلسفی بنیادیاش هستی و نیستی[۷] را منتشر کرد. در ۱۹۴۵ همراه با مرلو پونتی[۸] نشریۀ عصر جدید[۹] را تأسیس کرد. در جنگ جهانی دوم به مدت یک سال اسیر جنگی بود و از روشنفکران برجستۀ نهضت مقاومت بهحساب میآمد. سخنرانی معروفش اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر[۱۰] (۱۹۴۶) جایگاه او را بهعنوان رهبر فلسفۀ اگزیستانسیالیسم فرانسه تثبیت کرد. در این اثر وجود انسان را مقدم بر ماهیت او و انسان را آفرینندۀ سرنوشت و ارزشهایش دانست. در ۱۹۶۴ از دریافت جایزۀ نوبل ادبیات خودداری کرد. موضعگیریهای سیاسی مترقیانهاش او را در فرانسه و جهان مشهور کرد. مسئلۀ مرکزی رمان تهوع و کتاب هستی و نیستی تقابل میان چیزهای عینی و آگاهی انسان است. روکانتن[۱۱]، شخصیت معروف رمان تهوع بر این باور است که همه چیز با امکان آغاز میشود؛ یعنی با کشف وجود محضی که هیچ توجیهی جز خودش ندارد و سارتر در هستی و نیستی آن را واقعبودگی (اینستی)[۱۲] مینامد. فراسوی جهان، هیچ چیزی نظیر خدا، ارزشها و معنا وجود ندارد. اما کشف این خصلت امکانیِ جهان، همراه است با تعالی اگو (خود)[۱۳]. فرد همیشه خود را افکندۀ بیرون از هستی[۱۴] مییابد زیرا از آگاهی برخوردار است و میتواند به این هستی معنایی ببخشد. معنای تعالی فرد که آزادی نیز نامیده میشود همین است. اما این آزادی یک موجود نیست بلکه برعکس حفره[۱۵] یا عدمی در وجود است، زیرا همیشه باید ساخته شود. سارتر همانند هایدگر با ربطدادن قدرت داوریهای منفی به عدم، از سنت انگلیسی ـ امریکایی در منطق فاصله میگیرد. آزادی یک پروژه، یک هدف یا به تعبیر هوسرل همان قصدیت[۱۶] است. اما این آزادی با اضطراب عجین است زیرا نه در جهانی ضروری بلکه در جهانی یکسره امکانی عمل میکند؛ در چنین جهانی ماییم که مسئول اعمال خویشیم و این وضعیتی دلهرهآور است. به نظر سارتر، حتی اگر خدا هم وجود میداشت چیزی از ضرورت انتخاب آزادانۀ انسان و به خود ـ وانهادگی او کم نمیشد. آزادی در هیچگونه رابطۀ علّی میان اشیا اسیر نیست بلکه انسانها ماهیتاً آزادند و هر تلقی شخصی یا فلسفی دیگری از این امر، سوءنیت یا خودفریبی است. اما انسان آزادی خود را به گونۀ یک اجبار حس میکند زیرا به تعبیر سارتر، انسان محکوم به آزادی است. ماهیت انسان در قدرت انتخاب او در وضعیتی معیّن است که ترکیبی است از آگاهی (بهمثابۀ هستی برای خود) و اَبَر عینی (بهمثابۀ هستی در خود). رجوع مکرر سارتر به آثار هنرمندانی نظیر جاکومتی[۱۷]، بودلر[۱۸]، ژُنه[۱۹]، فلوبر[۲۰] و دیگران معنادار است. او تخیل آفرینندۀ هنر را به دو جزء فکری (انتخاب) و عاطفی (میل) تقسیم میکند و معتقد است انسان نیز در قبال جهان به گونهای جادویی رفتار میکند و آنچه را دوست میدارد، هست میکند. انسان نیز مانند هنرمند وضعیت انضمامی را بهعنوان موادی برای تحقق امیالش بهکار میگیرد. انسانها در جهانی که ارزشها به خشونت، دیوانسالاری و تمامیتخواهی قلب میشوند، جزایری از آزادی خلق میکنند. همۀ ارزشهای اخلاقی نیز بر بنیان آزادی استوارند و باید در گفتار و کردار جلوهگر شوند. سارتر در معرفی نشریۀ عصر جدید اعلام کرد که این نشریه فقط آثار نویسندگانی را چاپ میکند که به زمانۀ خویش متعهد باشند و بکوشند میدانهای ممکن آزادی را فراختر کنند. سارتر نظریۀ سیاسی خاصی ابداع نکرد، اما با دفاع از سرکوبشدگان، از نوعی سوسیالیسم آزادمنشانه حمایت کرد. او در نقد عقل دیالکتیکی[۲۱] (۱۹۶۰) بر آن است که اگزیستانسیالیسم را همچون ایدئولوژی سوژه در متن مارکسیسمی باز، قرار دارد. او در این دوره مارکسیسم را افقی میدانست که فلسفۀ قرن بیستم قادر به فراتررفتن از آن نیست، زیرا ابزاری برای درک جهان عسرت اقتصادی و وضعیت سرکوبشدگان فراهم میکند. اما با مارکسیسم رسمی کشورهای سوسیالیستی مخالف بود و در نشریهاش آثار متعددی از ناراضیان این کشورها منتشر کرد. سارتر در مقالات بسیاری دربارۀ ادبیات ازجمله در ادبیات چیست[۲۲] (۱۹۴۸) استدلال کرد که ادبیات باید سیاسی باشد. او از شورشهای مه ۱۹۶۸ و مبارزات دهقانان فرانسوی در لارزاک[۲۳] دفاع کرد و در تأسیس روزنامۀ لیبراسیون[۲۴] (۱۹۷۳) شرکت داشت. برای او فلسفه فقط تأمل دربارۀ سیاست نبود بلکه آمیزهای بود از آزادی اندیشیدن، نقد، تعهد و عمل مشخص. رابطۀ فرد با دیگران در صفحات جذابی از آثار سارتر بررسی میشود. دوزخ حقیقی ما دیگرانند که دربارۀ ما داوری میکنند و به ما خیره میشوند. اما «دیگری» درعینحال واسطهای است میان من و خودم که وجود مرا شکل میدهد. از اینرو آزادی من از آزادی دیگری میگذرد. هدف مبرم سارتر تأسیس آزادی فردی بهمثابۀ رهایی جهان اجتماعی و سیاسی از هرگونه ازخودبیگانگی بود. آثار ادبی متعدد سارتر اندیشههای اگزیستانسیالیستی او را بیان میکنند. روکانتن در تهوع از تقابل چیزها و آگاهی در رنج است، در دیوار[۲۵] (۱۹۳۹) معضلهای اخلاقی ناشی از تعهد به عمل سیاسی را تحلیل میکند. در راههای آزادی[۲۶] (۴۹ـ ۱۹۴۵) همین مضمون را روشنتر میپروراند. دستهای آلوده[۲۷] (۱۹۴۸) و گوشهنشینان آلتونا[۲۸] (۱۹۵۹) به مسئلۀ عمل سیاسی متعهدانه میپردازند و با خودکشی شخصیت اصلی پایان میگیرند. پشت درهای بسته[۲۹] (۱۹۴۴) بیان سوءنیت، خودـ ویرانگری و ناممکنبودن روابط میان اشخاص است. در نوشتههایش دربارۀ فاکنر[۳۰] و ژنه، با استفاده از روش روانکاوی اگزیستانسیالیستی، زوایای زندگی آنها را میکاود و موفقیت آنها را در دگرگونسازی شرایطشان، شاهدی بر درستی نظریۀ بنیادی خویش دربارۀ آزادی انسان میشمارد.
- ↑ existentialist
- ↑ Havre
- ↑ Simone de Beauvoir
- ↑ Husserl
- ↑ Heidegger
- ↑ Nausea
- ↑ Being and Nothingness
- ↑ Merleau-Ponty
- ↑ Les Temps Modernes
- ↑ Existentialism and Humanism
- ↑ Roquentin
- ↑ facticity
- ↑ transcendence of ego
- ↑ jete “hors de” L’existence
- ↑ the hole
- ↑ intentionality
- ↑ Giacometti
- ↑ Baudelaire
- ↑ Genet
- ↑ Flaubert
- ↑ La Critique de la raison dialectique
- ↑ What is Literature?
- ↑ Larzac
- ↑ Liberation
- ↑ The Wall
- ↑ The Roads to Freedom
- ↑ Dirty Hands
- ↑ The Condemned of Altona
- ↑ No Exit
- ↑ Faulkner