فلسفه مدرسی
فلسفۀ مَدرَسی (scholasticism)
نظامها و روشهای کلامی و فلسفی رایج در مدرسههای اروپای قرون وسطا، بهویژه در قرنهای ۱۲ـ۱۴م. فلسفۀ مَدرَسی میکوشید که تعلیمات مسیحی را با فلسفۀ ارسطویی و تا حدی فلسفۀ افلاطونی درآمیزد. روش مدرسی ایجاب میکرد که آرا و عقاید گوناگون، و دلیلهای عرضهشده برای اثبات آنها، با دقت بررسی شوند و سپس، با استفاده از منطق و فن جدل[۱]، کوششی در جهت دستیافتن به راهحلها برای مسئلههای مطرحشده صورت پذیرد. گاهی یوهانس اسکوتوس اِریگنا[۲]، افلاطونگرای قرن ۹م، را در زمرۀ نخستین فیلسوفان مدرسی بهشمار میآورند. اما فلسفۀ مدرسی در پایان قرن ۱۱م، یعنی هنگامی آغاز شد که روسکلینوس[۳]، هوادار نامگرایی (نومینالیسم)[۴] و آنسلم[۵]، هوادار واقعگرایی (رئالیسم)[۶]، دربارۀ ماهیّت «کلیها[۷]» به بحث و گفتوگو پرداختند. در قرن ۱۲م، تأسیس دانشگاههایی در بولونیا، پاریس، آکسفورد و کیمبریج، و پیداشدن متنهای فلسفی یونانی، بازار فلسفۀ مدرسی را رونق بخشید. فیلسوفان سرشناس مدرسی/مَدرَسیان[۸]، که به این نام خوانده میشدند، عبارتاند از گیوم شامپویی[۹]، پیِر آبلار[۱۰]، اَلگزاندرِ هیلز[۱۱]، راهب انگلیسی (متوفای ۱۲۲۲)، آلبرتوس ماگنوس[۱۲]/آلبرت کبیر و پتروس لومباردوس[۱۳]. مهمترین فیلسوفان، در قرن ۱۳م، عبارتاند از توماس آکوئیناس[۱۴]، که آثارش از متنهای کلاسیکِ آموزۀ کاتولیکی است، و دانز اسکوتس[۱۵] در قرن ۱۴م، ویلیام اَکمی[۱۶]، واپسین فیلسوف مدرسی مهم بود. در قرن ۲۰ علاقه به فلسفۀ مدرسی از طریق نوشتههای ژاک ماریتَن[۱۷]، و اتیَن ژیلسون[۱۸] فیلسوف فرانسوی، و سایر دانشوران کاتولیک احیا شد.