علم
عِلم (science)
هر حوزۀ مطالعاتی سازمانیافته یا مجموعهای منسجم از دانشها و دانستنیها، حاصل آزمایش، مشاهده، و استنتاج با هدف توصیف معتبر پدیدهها به کمک ارجاع به دنیای مادی و فیزیکی. فعالیتهایی مثل پزشکی، تماشای ستارگان، و فنشناسی از روزگار باستان در بسیاری از جوامع صورت میگرفت. دانش نظری، به خصوص فیزیک که در گذشته فلسفۀ طبیعی خوانده میشد، از دیرباز حوزۀ اصلی مطالعۀ فیلسوفان بود. انقلاب علمی اروپا از حدود ۱۶۵۰ تا ۱۸۰۰، ترکیبی تازه از مشاهده، آزمایش، و عقلانیت را جایگزین فلسفۀ نظری کرد. در حال حاضر، پژوهش علمی متضمن کُنش متقابل بین عقیده، فرضیه[۱]، آزمایش، مشاهده، و استنتاج است. موضوعی که فلسفۀ علم خوانده میشود، ماهیّت این کُنش پیچیده و گسترش توانایی آن را در دسترسی به واقعیت جهان مادّی بررسی میکند. از دیرباز مشخص بود که استقرای ناشی از مشاهده توضیحی مبتنی بر منطق بهدست نمیدهد. در قرن ۲۰، کارل پوپر[۲] روش علمی[۳] را بهمثابۀ آزمون تجربی افکار یا فرضیههای یک دانشمند توصیف کرد. منشأ و نقش افکار و وابستگی متقابل آنها با مشاهده را متفکر امریکایی، تامس ساموئل کوهن[۴]، بررسی کرد و آنها را در دو زمینۀ تاریخی و جامعهشناختی قرار داد. جامعهشناسی علم چگونگی وضع نظریهها و قوانین علمی را بررسی میکند و امکان واقعبینی در هر کوشش علمی را مورد پرسش قرار میدهد. یکی از مباحث بحثبرانگیز، جانشینی واقعگرایی علمی[۵] با نسبیتگرایی علمی[۶] بهگونهای است که پاول فایرابند[۷] مطرح کرد. پرسشهایی دربارۀ کاربرد مناسب علم و نقش آموزش علم نیز ساختار این زمینۀ مطالعاتی را دگرگون ساخته است. علم امروزه به حوزههای مستقل مطالعاتی ازجمله اخترشناسی، زیستشناسی، زمینشناسی، شیمی، فیزیک، و ریاضیات تقسیم میشود. با این حال، بسیاری از تلاشهای اخیر در این جهت بوده است که رشتههای مستقل سنتی را بهصورت بخشهایی مثل علوم زیستی و علوم زمینی تلفیق کنند. به مجموع این دو حوزه معمولاً علوم طبیعی اطلاق میشود. علوم فیزیکی شامل ریاضیات، فیزیک، و شیمی است. کاربرد علم در مقاصد عملی، فناوری نام دارد. علوم اجتماعی بررسی سازمانیافتۀ رفتار انسان است و حوزههایی نظیر انسانشناسی[۸]، اقتصاد، روانشناسی، و جامعهشناسی را دربر میگیرد.