معناشناسی
معناشناسی (semantics)
(یا: دلالتشناسی) علم مطالعه و بررسی معانی واژگان، بهویژه از منظر دگردیسیهای تاریخی؛ از شاخههای عمدۀ زبانشناسی. مطالعۀ تجربی معانی کلمات و جملهها در زبانهای موجود از شاخههای زبانشناسی، و مطالعۀ انتزاعی معنا در رابطه با زبان یا سیستمهای منطقی نمادین از شاخههای فلسفه است. حیطۀ معناشناسی شامل سه مطلب اساسی است: روابط کلمات با منظوری که افاده میکنند، رابطۀ کلمات با تفسیرکنندگان آن، و در منطق نمادین رابطۀ شکلی علایم با یکدیگر. نخستین کسی که اصطلاح معناشناسی را به مفهوم علمی امروزی آن بهکار برد، ام برهآل[۱]، زبانشناس فرانسوی، بود که در کتابی کم حجم اما بسیار ارزشمند خود، معنیشناسی: مطالعاتی پیرامون علم معنی (۱۸۹۷)، از مطالعات صرفاً تاریخی دوری گرفت و روشی خردهپژوهانه، مبتنی بر اصول روششناختی زبانشناسی نوین، پیشنهاد کرد. سیک اگدن[۲]، آی اِی ریچاردز[۳] و برونیسلاو مالینوفسکی[۴] را نیز میتوان از پیشگامان این شاخه بهشمار آورد، هرچند در آثار آنها اختصاصاً از معنیشناسی یادی نرفته است. زبانشناسان در این نکته همرأیاند که زبانشناسی دو شاخۀ اصلی دارد: آواشناسی و معناشناسی؛ بنابراین، مطالعۀ علمی زبان در دو سطح صوری و معنایی انجام میگیرد. زبان، نظامی است. که در یک سوی آن «پیام» و در سوی دیگرش نمادها و نشانهها قرار دارند. فردینان دو سوسور[۵] این دو سو را دال و مدلول میخواند. بررسی دال مربوط است به حوزۀ آواشناسی و بررسی مدلول در حوزۀ معناشناسی میگنجد. بر این مبنا، معناشناسی عبارت است از مطالعۀ معنی واژگان مکتوب و گفتاری. معنیشناسی در حوزۀ زبان مکتوب دگردیسیهای کلامی خلاقانه را میکاود و در حوزۀ زبان گفتار، سازوکارهای متعارف واژگان را به مطالعه میگیرد. نظریۀ جدید معناشناسی زایشی را جورج لاکوف و جیمز مککارلی ارائه کردند. معناشناسی در فلسفه به مسائلی چون معنا و حقیقت، معنا و تفکر و رابطۀ میان علامتها و معانی آنها میپردازد. از ۱۹۲۵ با انتشار کتاب معنای معنا از اوگدِن و ریچاردز، معناشناسی در نقد ادبی و سبکشناسی نیز واجد اهمیت شده است. معناشناسی عمومی نحوۀ تأثیر کلمات بر رفتار بشری را مطالعه میکند و واضع آن آلفرد کورزیبسکی است. اغلب زبانشناسان، حوزۀ زبانگفتاری را عرصۀ اصلی مطالعات معنیشناختی میدانند و برآناند که مطالعۀ زبان مکتوب در زبانشناسی در درجۀ دوم اهمیت قرار دارد. باید اذعان کرد که مطالعۀ معنی فقط در حوزۀ زبانشناسی محل بحث نیست؛ فلاسفه، جامعهشناسان و روانشناسان نیز به بحث معنی پرداختهاند. لودویگ ویتگنشتاین[۶] و جان سرل[۷] و ژاک دریدا[۸] در حوزۀ فلسفه، و ژاک لاکان[۹] در حوزۀ روانکاوی مطالعۀ معنی را نیز در دستور کار خود داشتهاند. ازجمله موضوعهای عمدۀ معنیشناسی، که فلاسفه و روانشناسان نیز بدان توجه داشتهاند، میتوان از مسائلی چون «نامگذاری»، بحث «مفهوم و مصداق»، «بافتهای زبانی و غیر زبانی»، «ساختهای واژگانی»، «نسبت معنی و جمله» و «نسبت معنی و دستور زبان» یاد کرد.