کسنوفانس
کِسِنوفانِس[۱] (ح ۵۷۰ـ ح ۴۷۰پم)(Xenophanes)
فیلسوف و مصلح اجتماعی یزرگ یونان. او در کولوفون[۲] در ایالت ایونیا[۳] زاده شد، در برابر ایرانیان جنگید و هنگامی که ایونیا تحت سلطه ایرانیان در آمد، در بیست و پنج سالگی به همراه مردم فوکهآ [۴]رو به غرب نهاد و در شهر الئا [۵]در ایتالیا ساکن شد. او مدت 67 سال به آوازهخوانی و نوازندگی در کوی و برزن در شهرها و روستاهای دنیای یونانی آن زمان مشغول و شعرهای فلسفی و غیر فلسفی خود را قرائت میکرد، و از آن طریق نیز به نشر افکار و اندیشههای خود میپرداخت و سرانجام در 92 سالگی در گذشت.
نقل شده که او هزاران بیت شعر در وصف شهر زادگاهش کولوفن و بنیانگذاری شهر الئا سروده بود، که از آنها چیزی باقی نمانده است. ولی از اشعار فلسفیاش که نمایانگر ذوق و اندیشه عمیق اوست و همچنین شکوائیههایش که لبریز از نکته و لطایف ارزشمند است، قطعات گرانبهایی باقی مانده است.بخشهای زیادی از مرثیههایش و نیز شعری به نام دربارۀ طبیعت[۶] از او برجای ماندهاند.
نقادی اندیشهها و سنتهای موروثی مردم روزگارش
او در اشعارش به نقادی و استهزاء عقاید مردم زمانهاش خاصه هومر و هزیود پرداخته و اظهار میدارد که هومر و هزیود با اشعار خود نه تنها به مردم چیزی نیآموختند، بلکه آنها را به نوعی تشویق به دزدی و زنا و فریب دادن یکدیگر کردند. او از متصف ساختن خدا به صفات انسانی بیزاری میجوید و بیان میکند، اگر گاوان و اسبان و شیران نیز دست داشتند خدایان را به شکل خود ترسیم مینمودند، همانگونه که انسانها، خدایان را به صورت خود مجسم میکنند. و البته هر گروه از طوایف انسانی نیز خدا را به شکل خود در نظر میگیرند، چنانکه سیاهپوستان خدا را سیاه و با بینی پهن و مردم تراکیا(ترکیه کنونی) آن را با صورت سفید و موی سرخ مجسم مینمایند.
او با انتقاد از جنبههای دیگر زندگی قومی، همچون اهمیت قهرمانی در مشتزنی، کشتیگیری، دوندگی و ارابهرانی و غیره انتقاد کرده توجه فوق العاده به این امور را نهایت بیعقلی قلمداد میکند. از نظر او مهمترین امور کسب حکمت [۷]است و هیچ پهلوان و قهرمانی را نمی توان با حکیم برابر برابر دانست و برتری نهادن ارزش آنها بر ارزش حکمت عین بی عدالتی است. لذا او هم مقدسات دینی و هم ارزشهای اجتماعی آنها را به نقد می کشد.
نظر او در خصوص خدا
حمله او به خدا و خدایان یونانی و مراسم مذهبی اقوام گوناگون، نشانگر بی اعتقادی او به خدا و پرستش آن نبود. نقدهای او در جهت تخریب اعتقادات باطل مردم بود. ولی او یک موحد[۸] تمام عیار و یا بر طبق بعضی دیدگاهها او یک همه خداانگار[۹] بود .
او اعتقاد به ذاتی برتر از همه موجودات داشت و آن را میپرستید. میگفت«خدایی واحد وجود دارد که بزرگتر از همه خدایان و آدمیان است؛ نه در شکل و نه در صورت و نه در اندیشه به موجودات فانی شبیه نیست» گروهی معتقدند که از نظر او این خدا، خالق عالم و بیرون از عالم نیست. بلکه این خدا نفس یا روح جهان و یا عقل کل و یا موجودی بین عقل و جهان مادی میباشد. ولی مطلبی که از قول او نقل کردیم بطلان همه آنچه هم اکنون بیان شد و مطلبی که در پی خواهد آمد اثبات میکند.
ارسطو در همان رابطه می گوید:«کسنوفانس در حالی که نظر به کل عالم داشت این کل واحد را خدا اعلام کرد». همچنین تیمون[۱۰] اهل فلیاس[۱۱] (ح 330 پم) از قول کسنوفانس چنین میگوید:«به هر جا که با دیده ذهن می نگرم همه چیز در برابر من منحل می شود و به صورت واحد در میآید. حتی افرادی مثل گمپرتس علیرغم دیدگاه غالب خودش در خصوص کسنوفانس و اعتقاد او مبنی بر همه خدا انگاری او، در مواضعی با استناد به سخن کسنوفانس در بارهی خدای بزرگ که میگوید:« خدا بر همه چیز به نیروی ذهن خود فرمان میراند» این سخن او را دلیلی بر دوگانه انگاری بین خدا و جهان دانسته است. در فوق نیز ملاحظه کردیم دیدگاه او در خصوص خدا، جهان، خدایان و انسان یک دیدگاه کاملاَ تفکیکی است.
همچنین کسنوفانس خدا را در کلیت ذاتش بینا، شنوا و اندیشنده میداند و علاوه بر این خدا را ذاتی میداند سرمدی که بیحرکت در جایگاهش قرار دارد و در همانجا باقی است و از هر حرکتی بیگانه میباشد و سزاوار نیست که به اینجا و آنجا برود.
گمپرتس معتقد است، که کسنوفانس علیرغم انتقادش از مردم، در مواضعی خدا را شبیه انسانها و موجودات مادی تصور کرده است. در این خصوص باید پاسخ داد، ما باید به نارساییهای زبان انسان توجه داشته باشیم، چه توصیف موجود معقول، گاهی خواسته و یا ناخواسته انسان را وارد حوزه محسوسات کرده، بیان او شکل گزاره های تشبیهی به خود میگیرد، و او برای فرار از این ورطه وارد حوزه تنزیه می شود .
در ثانی درخصوص گفتههایی از او که موهم این معنا است که جهان و خدا یکی هستند راه توجیه منطقی کاملاَ باز است. زیرا در فرایند تکاملی اندیشه فلسفی در خصوص خدا ما با قاعده بسیط الحقیقة کله الاشیاء در افلاطون و سپس افلوطین روبرو میشویم که در آن اعتقاد در عین برتری و تنزیه خدا از مخلوقات، راه برای همراهی و معیت و حضور خدا با کلیه اشیا باز است و این حضور به معنای یکی بودن خدا و جهان نیست.
نظر کسنوفانس در خصوص خدایان
گمپرتس معتقد است، از نظر گروهی از محققین کسنوفانس صرفاَ معتقد به خدا است در حالی که از نظر او (گمپرتس) او همچون همه یونانیان از جمله هراکلیت، افلاطون ، ارسطو و آیین ارفهایی[۱۲][۱۲] و سنت یونانی اعتقاد به وجود خدایان دارد . ولی رابطه خدا با خدایان رابطه غالب و مغلوبی نیست بلکه رابطه نظمی قانونی بر همه چیز است. اوریپید[۱۳] بیانات صریحی از قول کسنوفانس در بارهی خدا و خدایان فرودست دارد که نشانگر رابطه سلسله مراتبی بین خدا و خدایان جهان است .
دیدگاههای او در خصوص علوم طبیعی و اندیشه انسانی
علائق کسنوفانس منحصر به فلسفه و مسائل اجتماعی نبود، بلکه به علوم طبیعی، خاصه زمینشناسی علاقه خاص داشت. او یکی از قدیمیترین افرادی است که در خصوص مباحث علم زمینشناسی به بحث پرداخته است؛ او با مشاهده فسیلهای ماهیها و سنگوارههای حیوانی و دریایی به نتایج مهمی دست یافته است. از نظر او تغییرات سطح زمین به مرور صورت گرفته و همچنین خشکی و دریا در ادوار مختلف و به نوبت، آهسته آهسته و مرحله به مرحله، جای خود را به یکدیگر دادهاند. علاوه براین او معتقد به تحول طبیعی و تدریجی تمدن انسانی بوده و میگوید: «خدایان از آغاز همه چیز را به آدمیان فانی نشان ندادهاند، بلکه خود آدمیان در حال جستجو به تدریج آنچه را بهتر است مییابند» این دیدگاهها نشانگر روح دقیق و علمی او است .
منابع:
1-گمپرتس، تئودور، متفکران یونانی ج اول، 1399، ترجمه محمدحسن لطفی، چاپ اول، تهران، انتشارات خوارزمی.
2-ریس، ویلیام، فرهنگ فلسفه،1399، ترجمه غلامرضا اعوانی و دیگران ، چاپ اول، تهران، انتشارات موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.
3-هایلند، دریوا، بنیادهای فلسفه در اساطیر و حکمت پیش از سقراط، 1384، ترجمه رضوان صدقی نژاد و کتایون مزداپور، چاپ اول، تهران، انتشارات نشر علم.