تسلیم
تَسْلیم
(تسلیم در لغت به معنای گردن نهادن و مسلّم انگاشتن) اصطلاحی در منطق، کلام و اخلاق. ۱. در منطق، با دو مقصود: الف. در معنای عام، پذیرفتن مقدمۀ قیاس و گردننهادن بدان و لاجرم پذیرفتن نتیجهای که از مقدمات پذیرفتهشده حاصل میشود؛ ب. در جدلیّات، که دو معنا از آن مراد میشود: ۱. معنای فاعلی، که پذیرفتن مسلّمات خصم است به قصد مجادله و سرانجام شکستدادن او؛ ۲. معنای انفعالی، که تسلیمشدن منفعلانه در برابر جدلکننده است و مجابشدن در برابر او؛ ۲. در کلام و علمالجدل قرآنی، که روشی است با سه کارکرد: الف. انتفای امری مُحال فرض میشود؛ ب. امر مفروض مسلّم انگاشته میشود؛ ج. ناسودمندبودن امر مُحال مفروض، به فرض تحقّق، مدلَّل میشود ۳. در اخلاق، که از انواع فضایل، تحت جنس فضیلت ِعدالت، است بدین معنی که آدمی با خوشخویی و خوشرویی، بدانچه مربوط به بزرگان و خداوندگارانی است که اعتراض بر آنان روا نیست، رضا دهد و حتی اگر جریان امور موافق میل او نیست، راضی و خرسند باشد. تسلیم از اصطلاحات مشترکِ عرفان نظری و عرفان عملی نیز هست. در بُعد نظری، عبارت است از اینکه عبد (مؤمن، سالک) خود را در تمامی احوال به مولا (مرشد/پیر/شیخ) وانهد و خود را در برابر او بیاختیار انگارد. در این مرحله، هنوز وساوس عقل و وهم در سالک موجود است، و وجود این وساوس، وجه فارقِ میان تسلیم و تفویض است. امّا در بُعد عملی، تسلیم هفتاد و نهمین مقام سالکان است که نتیجۀ مقام ولایت است؛ و چون سالک بهصورت نظری تسلیم متّحقق شد به مقام استسلام (تسلیم مطلق) وارد میشود. در تاریخ تفکرات دینی غرب، تسلیم، که از آن با عنوان کوایتیسم یاد میشود، با نام بانی آن، مولینوس و کتاب او راهنمای روحانی پیوند خورده است.