خاتمیت
خاتمیت
(یا: ختم نبوت) ازبینرفتن نیاز به وحی جدید و تجدید نبوتها و پایانیافتن پیامبری، با خاتمالنبیین، محمد بن عبدالله (ص). البته خاتمیت به معنای ختم دین و پایانیافتن نیاز بشر به تعلیمات الهی که از راه وحی رسیده، نیست بلکه بهمعنای برطرفشدن نیاز به پیامبر جدید و کتاب آسمانی جدید است. دانشمندان اسلامی، در توضیح این مسئله گفتهاند که همۀ پیامبران، بهرغم اختلافات فرعی، حامل یک پیام و وابسته به یک مکتب بودهاند، این مکتب تدریجاً برحسب استعداد جامعۀ انسانی عرضه شده است تا بدانجا که بشریت به حدّی رسید که آن مکتب به صورت کامل و جامع عرضه شد و چون بدین نقطه رسید نبوت پایان پذیرفت. آن کسی که بهوسیلۀ او صورت کامل مکتب عرضه و ابلاغ شد پیامبر اسلام (ص) و آخرین کتاب آسمانی، قرآن است و همانطوری که قرآن کریم فرموده است: «(با نزول قرآن) پیام پروردگارت با راستی و درستی کامل و تمام شد» (انعام، ۱۱۵). دینپژوهان دربارۀ اینکه چرا در گذشته نبوتها تجدید میشد و پیامبران یکی پس از دیگری میآمدند، و چرا پس از حضرت خاتمالنبیین، این جریان پایان یافت و نه تنها پیامبر تشریعی (صاحب شریعت) نیامده و نخواهد آمد حتی پیامبر تبلیغی نیز نیامده و نخواهد آمد، به بحث و تأمّل پرداخته و علل تجدید نبوتها را به این شرح بیان داشتهاند: ۱. بشر قدیم به علت عدم رشد و بلوغ فکری قادر به حفظ کتاب آسمانی خود نبود، معمولاً کتب آسمانی یا تحریف میشد و یا بهکلی از بین میرفت، از اینرو لازم میشد که این پیام تجدید شود. زمان نزول قرآن یعنی چهارده قرن پیش، مقارن است با دورهای که بشریت کودکی خود را پشت سر گذاشته و میتوانست مواریث علمی و دینی خود را حفظ کند و لذا در آخرین کتاب مقدس آسمانی یعنی قرآن تحریفی رخ نداده است. مسلمین به هنگام نزول هر آیه، عموماً آن را در دلها و در نوشتهها حفظ میکردند به گونهای که امکان هر گونه تغییر و تحریف و حذف و اضافه از بین میرفت، لذا دیگر تحریف و نابودی در کتاب آسمانی رخ نداد و این علت که یکی از علل تجدید نبوت بود، از بین رفت. ۲. در دورههای پیش، بشریت به علّت عدم رشد و بلوغ فکری قادر نبود که یک نقشۀ کلی برای مسیر خود دریافت کند و با راهنمایی آن نقشه راه خویش را ادامه دهد، لازم بود مرحله به مرحله و منزل به منزل راهنمایی شود و راهنمایانی همیشه او را همراهی کنند. ولی مقارن با دورۀ رسالت پیامبر اسلام و از آن به بعد، انسان این بلوغ و رشد را پیدا کرد که بتواند نقشۀ کلی زندگی خویش را دریافت کند و از اینرو روش دریافت راهنماییهای منزل به منزل و مرحله به مرحله متوقف گشت. با این بیان، رسالت پیامبر اسلام با همه رسالتهای دیگر این تفاوت را دارد که از نوع قانون است نه برنامه، قانون اساسی بشریت است و برخلاف شریعتهای سابق، مخصوص یک اجتماع تندرو یا کندرو، راسترو یا چپرو نیست. اسلام طرحی است کلی و همهجانبه و متعادل. قرآن کتابی است که روح همه تعلیمات موقت و محدود کتب آسمانی دیگر را ـ که مبارزه با انواع انحرافها و بازگشت به تعادل است ـ در بر دارد. بنابراین با پیدایش این آمادگی در بشر، قانون کلی و جامع زندگی در اختیار او قرار گرفت و این علت تجدید نبوتها و شریعتها نیز از بین رفت. ۳. غالب پیامبران بلکه اکثریت قریب به اتفاق آنها، پیامبر تبلیغی بودهاند نه شریعتی. کار پیامبران تبلیغی، ترویج و تبلیغ و اجرا و تفسیر شریعتی بود که حاکم بر زمان آنها بوده است. در عصر خاتمیت که عصر علم است با پیروی از پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع)، علمای امت قادرند با شناخت اصول کلّی اسلام و شرایط زمان و مکان، آن اصول کلّی را با مقتضیات زمانی و مکانی تطبیق دهند و حکم الهی را استخراج و استنباط نمایند. نام این علم «اجتهاد» است. فقها و علمای شایستۀ امت اسلامی بسیاری از وظایفی را که پیامبران تبلیغی و قسمتی از وظایف پیامبران تشریعی را (بدون آنکه خود شریعتی نو وضع کنند) با عمل اجتهاد و با وظیفۀ خاص ولایت و رهبری امت انجام میدهند. گفتنی است که اعتقاد به خاتمیت پیامبر اکرم (ص) هم از نظر رتبه و هم از نظر وجود خارجی، اجماعی مسلمانان است. نیز به کسی که برترین رتبۀ ولایت را بهدست آورده باشد، خاتم (ختم) ولایت اطلاق میشود. از نظر شیعه، امام دوازدهم (ع) خاتم ولایت است.