کیکاوس

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

کِیکاوس‌

کِيکاوس‌

(یا: کاووس‌‌) در شاهنامۀ‌ فردوسی پسر بزرگ کِیقُباد و پادشاه ایران. در آغاز پادشاهی،‌ رامشگری‌ دیوزاد او را به‌ رفتن‌ به‌ مازندران‌ برانگیخت‌. کیکاوس به‌ مازندران‌ لشکر کشید. شاه‌ مازندران،‌ دیو سپید را مأمور مقابله‌ با ایرانیان‌ کرد. دیو سپید و سپاهش‌ ابر سیاهی‌ شدند و سپاه‌ ایران‌ و چشم‌ کیکاوس‌ و بیشتر همراهان‌ او را تار و نابینا کردند و گنج‌های‌ ایرانیان‌ را به‌ تاراج‌ بردند و شاه‌ و سپاهش‌ را اسیر کردند. رستم،‌ پس‌ از گذشتن‌ از هفت‌خان‌ به‌ مازندران‌ نزد کیکاوس‌ رفت‌ و برای‌ درمان‌ چشمان‌ او دیو سپید را کشت‌ و خون‌ او را به‌ چشمان‌ کیکاوس‌ چکاند. آن‌گاه‌ کیکاوس‌ و رستم‌ با شاه‌ مازندران‌ جنگیدند و او را قطعه‌ قطعه‌ کردند و پیروزمند به‌ ایران‌ بازگشتند. کیکاوس پس‌ از چندی،‌ به‌ توران‌ و چین‌ رفت‌ و همه‌ را فرمانبردار‌ خود کرد. سپس‌ به‌ مُکران‌ و کوه‌ قاف‌ و باختَر رفت‌ و یک‌ ماه‌ در نیمروز مهمان‌ رستم‌ بود. پس‌ از چند سفر جنگی‌ به‌ هاماوَران‌ رفت‌ و سودابه‌ دختر شاه‌ آن‌جا را به‌ زنی‌ گرفت؛ اما شاه هاماوَران، کیکاوس‌ و همراهان‌ را به‌ نیرنگ‌ به‌بند کشید. در این‌ هنگام،‌ اَفراسیاب‌ نیز به‌ ایران‌ تاخت‌. ایرانیان‌ باز ناگزیر رستم‌ را به‌‌یاری‌ خواندند. کیکاوس‌ آزاد شد و افراسیاب‌ شکست‌ خورد و به‌ توران‌ گریخت‌. مشهور‌ترین‌ کار کیکاوس‌ پرواز او به‌ آسمان‌ است‌ که‌ دیوی‌ او را به‌ این‌ کار انگیخت‌. او، پس‌ از پروردن‌ جوجه‌های‌ عقاب‌، چهار عقاب‌ را بر تختی‌ بست‌ و با انگیختن‌ عقاب‌ها به‌ گرفتن‌ گوشتی که به چهار سوی تخت بسته بود،‌ به‌ آسمان‌ پرواز کرد. عقاب‌ها پس‌ از مدتی پرواز خسته‌ شدند و او را بر زمین‌ کوفتند. یزدان‌ او را از این‌ روی‌ زنده‌ نگه‌ داشت تا سیاوش‌ از پشت‌ او زاده‌ شود. رستم‌ و یاران،‌ خود را به‌ او رساندند و به‌ ایران‌ بازش‌ آوردند. کیکاوس‌ تاج‌ شاهی‌ را به کیخسرو داد و خود پس‌ از ۱۶۰ سال‌ فرمانروایی‌ درگذشت‌. کیکاوس‌ گنجی‌ به‌نام‌ گنج‌ عروس‌ در طوس‌ داشت‌ که‌ کیخسرو آن‌ را به رستم‌ و زال‌ بخشید. دینوَری‌ مرگ‌ کیکاوس‌ را در زندان‌ می‌داند. او می‌نویسد که‌ مردم‌ بر کیکاوس شوریدند و او را از فرمانروایی‌ عزل‌ کردند و کیخسرو را بر جای‌ وی نشاندند. در اوستا و متن‌های‌ پهلوی‌ دربارۀ‌ کیکاوس‌، که‌ باید از شخصیت‌های‌ اساطیری‌ کهن‌ باشد، مطالب‌ متفاوتی‌ آمده‌ است‌. بنابر این‌ منبع، او چهار یا هفت‌ کاخ‌ در البرزکوه‌ داشته‌ است‌ که‌ در آن‌‌ها می‌زیست‌ و خود و آدمیان‌ را زندگی‌ جاویدان‌ می‌داد و هر پیری‌ که‌ مرگ‌ را نزدیک‌ می‌دید، با رفتن‌ به‌ این‌ کاخ‌ها جوانی‌ ۱۵ساله‌ می‌شد.