پرش به محتوا

اصحاب کهف: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
Mohammadi3 صفحهٔ اصحاب کهف (۱) را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به اصحاب کهف منتقل کرد
بدون خلاصۀ ویرایش
 
جز (Mohammadi3 صفحهٔ اصحاب کهف (۱) را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به اصحاب کهف منتقل کرد)
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:
اَصحاب کَهْف (۱)
اَصحاب کَهْف (۱)


[[File:11373900-1.jpg|thumb|اَصحاب کَهْف]][[File:11373900-2.jpg|thumb|اَصحاب کَهْف]][[File:11373900-3.jpg|thumb|اَصحاب کَهْف]][[File:11373900-4.jpg|thumb|اَصحاب کَهْف]][[File:11373900-5.jpg|thumb|اَصحاب کَهْف]]<br/> (در عربی به‌معنی یاران غار) در قرآن و داستان‌های یهودی و دینی، نیز در ادبیات غیردینی، هفت مسیحی مؤمن که از دست مشرکان گریختند و در غاری پنهان شدند. داستان اصحاب کهف با نام «خفتگان هفت‌گانه» نیز شناخته شده است. در زمان دکیوس یا دقیانوس<ref>Decius</ref> (۲۵۰م) هفت‌تن از جوانان نجیب‌زادۀ شهر اِفِسوس<ref>Ephesus
[[File:11373900-1.jpg|thumb|اَصحاب کَهْف]][[File:11373900-3.jpg|thumb|اَصحاب کَهْف]][[File:11373900-4.jpg|thumb|اَصحاب کَهْف]][[File:11373900-5.jpg|thumb|اَصحاب کَهْف]]<br /> (در عربی به‌معنی یاران غار) در [[قرآن]] و داستان‌های یهودی و دینی، نیز در ادبیات غیردینی، هفت مسیحی مؤمن که از دست مشرکان گریختند و در غاری پنهان شدند. داستان اصحاب کهف با نام «خفتگان هفت‌گانه» نیز شناخته شده است. در زمان دکیوس یا دقیانوس<ref>Decius</ref> (۲۵۰م) هفت‌تن از جوانان نجیب‌زادۀ شهر [[افسوس|اِفِسوس]]<ref>Ephesus
 
</ref> به پا خاستند تا مردم را به [[توحید]] و ترک بت‌پرستی دعوت کنند. امپراتور و اطرافیان او این عمل را به‌معنی دشمنی با دستگاه حکومت تلقی کردند. جوانان از شهر گریختند و در غاری پنهان شدند. امپراتور دستور داد که دیواری در دهانۀ غار بسازند تا به این‌ترتیب از گرسنگی و تشنگی بمیرند. جوانان و سگ باوفای آنان که در مدخل غار نشسته بودند به فرمان الهی به خوابی ۳۰۹‌ساله فرو رفتند (کهف، ۲۵). آن‌ها به امر الهی در عهد امپراتوری [[تئودوسیوس دوم]]، که مردی موحد بود، بیدار شدند و یکی را از بین خود برای تهیۀ آذوقه به شهر فرستادند. در شهر نانوا از دیدن سکۀ قدیمی حیران شد و خیال کرد که او گنج پیدا کرده است. فرستاده نزد قاضی داستان یارانش را گفت و به‌همراه بزرگان شهر به غار رفتند و حقیقت شگفت‌آور حادثۀ آنان عیان شد. سپس به فرمان خداوند جان آنان گرفته شد. مشروح این داستان در [[کهف، سوره|سورۀ کهف]] آمده است.
</ref> به‌پا خاستند تا مردم را به توحید و ترک بت‌پرستی دعوت کنند. امپراتور و اطرافیان او این عمل را به‌معنی دشمنی با دستگاه حکومت تلقی کردند. جوانان از شهر گریختند و در غاری پنهان شدند. امپراتور دستور داد که دیواری در دهانۀ غار بسازند تا به این‌ترتیب از گرسنگی و تشنگی بمیرند. جوانان و سگ باوفای آنان که در مدخل غار نشسته بودند به فرمان الهی به خوابی ۳۰۹‌ساله فرو رفتند (کهف، ۲۵). آن‌ها به امر الهی در عهد امپراتوری تئودوسیوس دوم، که مردی موحد بود، بیدار شدند و یکی را از بین خود برای تهیۀ آذوقه به شهر فرستادند. در شهر نانوا از دیدن سکۀ قدیمی حیران شد و خیال کرد که او گنج پیدا کرده است. فرستاده نزد قاضی داستان یارانش را گفت و به‌همراه بزرگان شهر به غار رفتند و حقیقت شگفت‌آور حادثۀ آنان عیان شد. سپس به فرمان خداوند جان آنان گرفته شد. مشروح این داستان در سورۀ کهف آمده است.


&nbsp;
&nbsp;
خط ۱۰: خط ۹:
----
----


[[Category:دین اسلام]] [[Category:علوم قرآنی]]
[[Category:دین اسلام]]  
[[Category:علوم قرآنی]]
<references />
۴۵٬۸۴۳

ویرایش